وبسایت خبری کوردنیوزر،خبرها و رویدادهای ایران و جهان و مناطق کردنشین را در معرض دید بازدید کنندگان وکاربران محترم قرارمیدهد.ولازم به ذکراست وبسایت کوردنیوزکاملامستقل و وابسته به هیچ یک از جناحهای سیاسی نمیباشد. باتشکر مدیر وبسایت :علیرضاحسینی سقز
جبران خلیل جبران و سهراب سپهری
4 / 7 / 1391 ساعت 6:0 | بازدید : 5122 | نویسنده : علیرضاحسینی سقز | ( نظرات )

رمانتيسم در آثار جبران خليل جبران و سهراب سپهري

 

دكتر سيد حسين سيدي·

مينا بهنام··

دانشگاه فردوسي مشهد

 

        به كارگيري برخي از اصول رمانتيسم يكي از وجوه شعري مشترك دو شاعر برجسته ي ايران و
لبنان، سهراب سپهري و جبران خليل جبران است. مباني كلي حاكم بر ايدئولوژي اين مكتب يعني آزادي، فرديت، هيجان و احساسات، سير و سياحت، سفر جغرافيايي و تاريخي و كشف و شهود به فراوانی در آثار اين دو شاعر مشاهده مي شود.

      پژوهش حاضر کوششی است در بازيابي نحوه ي به كارگيري اصول و مباني رمانتيسم و بيان وجوه تفاوت و تشابه آن در آثار اين دو شاعر. این جستار بر چند فرضيه ي بنيادين استوار بوده است: 1. سهراب سپهري و جبران خليل جبران از ميان گونه هاي مختلفي كه مي توان براي رمانتيسم قائل شد به طور ويژه به رمانتيسم آرمان شهري  پاي بند بوده اند 2.  سفر جغرافيايي و تاريخي و نيز علاقه مندي به زادگاه در آثار هر دو شاعر نمود يافته است. 3.  فرديت در آثار جبران گاه تبديل به دغدغه ي اجتماعي و مردمي
مي
گردد؛ حال آن كه در شعر سپهري همواره فرديت و درون گرايي از نوع كشف و شهود عرفاني پيش چشم خواننده پديدار مي شود.

       دستاورد علمي اين پژوهش نشانگر این مطلب است كه مجموعه ی عوامل یاد شده پیرامون مبانی مکتب رمانتیک به صورتی بارز در آثار این دو شاعر بازتاب یافته است.

         واژه هاي كليدي: رمانتيسم، آرمان شهر، سفر، سهراب سپهري، جبران خليل جبران

 

 

 

1. تعريف مسأله

      ادبيات تطبيقي يكي از كاربردي ترين گرايش هاي ادبيات نوين است كه در يكي از شاخه هاي خود به بررسي و مطالعه ي آثار ادبي فرهنگ هاي گوناگون  مي پردازد و سبب تعامل متقابل و گسترش مرزهاي ادبي كشورهاي مختلف مي گردد. به عبارت دیگر در ادبیات تطبیقی روابط و مناسبات ادبیات ملت ها واقوام مختلف مورد تحلیل وتجزیه قرار می گیرد و از تأثير پذيري ادبيات یک ملت از ادبيات ساير ملل سخن به ميان می آید.

       پژوهش حاضر کوششی تطبيقي است در بازيابي نحوه ي به كارگيري اصول و مباني مكتب رمانتيسم و بيان وجوه تفاوت و تشابه آن در آثار سهراب سپهري شاعر فارسي زبان و جبران خليل جبران شاعر عرب. البته به نظر نمي رسد كه سپهري در نوشته ها و اشعارش هيچ گونه آشنايي يي  با ادبيات معاصر عرب به ويژه جبران خليل جبران داشته باشد. لذا آن چه نگارنده را به بررسي شعر اين دو شاعر و نقاش واداشته است شباهت هاي فكري ايشان پيرامون مكتب رمانتيسم است.

 

2. روش تحقيق

      بررسی این دو اثر بر بنیان دیدگاه های مکتب آمریکایی استوار است. این مکتب بر خلاف مکتب فرانسه، بر آن عقیده است که برای تطبیق دو اثر ادبی، نیازی به تقارن  تاریخی میان آن دو
 نیست؛ بدین مفهوم که بدون این که مبادله ای میان  دو اثر صورت گرفته باشد و يا اين كه ارتباطي ميان دو نويسنده بر قرار شده باشد نیز می توان به تطبیق دو اثر ادبی پرداخت(کفافی، 1382: 14).

      برهمين اساس در اين مقاله بر آنيم كه پس از بيان اندك مطالبي پيرامون نهضت رمانتيسم و ارائه ي تعريفي مختصر از اصول بنيادين اين مكتب، جلوه هاي آن را در آثار دو شاعر و نويسنده ي بزرگ يعني سپهري و جبران مورد بررسي و بازكاوي قرار دهيم. آن چه مسلم است از رهگذر اين بررسي شباهت ها و تفاوت هايي نيز پديدار مي شود كه در پايان تحقيق به خوانندگان عرضه خواهد گشت. 

3 . رمانتيسم

           آغاز قرن هيجده را بايد شروع عصر جديدي در ادبيات اروپا دانست كه دامنه آن تا به امروز كشيده شده است. در اين دوره اضطراب‌ها و تكان هاي ناشي از انقلاب فرانسه به اغلب كشور‌هاي اروپايي سرايت كرد. در اين قرن انسان جديدي به وجود آمد كه طرز تفكرش به هيچ وجه به انسان قرن هفدهمي شباهت نداشت. روزنامه هاي ادبي اهميت پيدا كردند. نويسندگان و شعراي برجسته اي از طبقات مختلف مردم قدبرافراشتند و قلمرو آثار ادبي وسعت ديگري يافت. مقام اجتماعي هنرمندان بالا رفت و اغلب آنها مي خواستند كاري كنند كه در سرنوشت طبقه‌ي خود و حتي همه‌ي مردم موثر واقع شوند. در اين دوره بود كه ادبيات رمانتيك در كشورهاي مختلف اروپا يكي پس از ديگري تجلي نمود. كلمه ي رمانتيك از قرن هفدهم در انگلستان در مورد تعبيرات شاعرانه به كار مي‌رفت و از سال 1676 وارد فرانسه شد و مدت زيادي با دو واژه ي picturesque(خيال انگيز) و Romanesque(افسانه‌اي) به كار برده مي‌شد و تا سال 1775 به معناي امروزي به كار نرفت. در آن تاريخ كلاسيك‌هاي شكست خورده اين كلمه را براي مسخره كردن پيروان رمانتيسم به كار مي‌بردند و نويسندگان جديد نيز اين كلمه را قبول كردند و آن را با كمال افتخار بر زبان مي راندند. رمانتيسم از اواخر قرن هيجدهم در انگلستان به وجود آمد، پس از آن به آلمان رفت و در سال 1830 وارد فرانسه و اسپانيا و روسيه شد و تا سال 1850 بر ادبيات اروپا حاكم بود .

      آن چه پيرامون اصول مكتب رمانتيك مي توان گفت به طور ويژه در نقطه ي مقابل كلاسيك ها قرار
مي گيرد. در حالي كه كلاسيك‌ها بيشتر ايده‌آليست هستند يعني در هنر مي‌خواهند فقط زيبايي و خوبي را شرح و بيان كنند، رمانتيك ها تلاش مي كنند تا گذشته از زيبايي، زشتي و بدي را هم به تصوير كشند. از تفاوت هاي ديگر رمانتيك‌ها پاي بندي ايشان به  احساس و عاطفه وخيال‌ است. در حقيقت عقل كه در آموزه هاي كلاسيك اصل و اساس قلمداد مي شد، جاي خود را به احساس در ايده ي رمانتيك ها داد.
بدين گونه ملاحظه مي شود كه برنامه
ي رمانتيك ها برنامه‌ي مبارزه است و روش آنها به كلي نفي كلاسيك هاست. به عقيده آن ها دستورالعمل‌هايي كه در ادبيات رواج يافته مانع آزادي فكر و بيان است، از اين‌رو آنها همه‌ي قواعد كلاسيك‌ها را شكسته و دور انداخته اند.

4. برخي از عقايد رمانتيك ها

1.4. آزادي: رمانتيسم «مكتب آزادي خواهي در هنر» است. از شعارهاي پيروان اين مكتب «آزادي انديشه» و «آزادي بيان» است. در قرن هجدهم، تئاتر و شعر تابع قوانين سختي بود كه از كلاسيكها به جا مانده بود، اما به عقيده رمانتيكها، بايد قوانين دست و پاگير و خشك كلاسيك را از بين برد. هنرمند رمانتيك براي خواهش ‌ها و احتياجات روح خود اهميت بسيار قائل است و مي‌گويد: آنچه به هنرمند الهام ‌مي‌بخشد و معنا و مفهوم زندگي شمرده مي‌شود «عشق و علاقه» است. اين علاقه بايد آزادانه مطرح شود.
2.4. فرديت: يكي از مشخصات بارز آثار ادبي رمانتيكها، در قالب شعر يا رمان، استفاده مكرر از كلمات «من» و «خود» است.  به بيان ديگر شعر يا نثر در قلمرو مكتب رمانتيسم وسيله اي مي شود براي بيان عشق و علاقه
ي فردي، دردها و دلتنگي هاي و به طور كلي احساسات دروني شاعر يا نويسنده. ايشان اوضاع و احوال و حالت هاي روحي خود را مانند درد دلي براي خواننده خود بيان مي كنند و باعث برانگيختن احساسات او مي شوند. به همين ميزان مخاطبان آثار رمانتيك نيز با خواندن اين ها هيجانات دروني خود را مي كاوند و آن ها را تسكين مي دهند. به اين ترتيب آثار اين مكتب را تقريباً مي توان سرگذشت نويسندگان آنان به حساب آورد و قهرمان نخست داستان يا شعر گوينده ي آن است.

3.4.  هيجان و احساسات: در اين مكتب ابراز احساسات و بيان هيجانات شخصي يك اصل است. به عقيده اين ها، عقل و منطق در هنر جايي ندارد و اين احساس است كه بر روح بشر تسلط دارد. بنابراين بايد احساسات و هوسهاي روح را البته در حريم اخلاقيات بيان كرد.
4.4. گريز، سياحت و سفر: آزردگي ازمحيط وزمان موجود و فرار به سوي زمان‌هاي ديگر از مشخصه هايي است كه در آثار رمانتيك ها ديده مي شود.  سفر واقعي يا خيالي، سفر تاريخي يا جغرافيايي، از نظر رمانتيكها به هرحال بايد از زمان «حال» به هر طريق ممكن گريخت. بايد از ناكامي، دلتنگي، اندوه و سرخوردگي ها فرار كرد. فرار به رؤيا، فرار به گذشته، فرار به سرزمينهاي ديگر، فرار به تخيلات. همه‌ي اين سفرهاي رويايي در آرزوي يافتن محيط زيبا و مجلل و رنگ‌هاي تازه و بالاخره آن زيبايي و كمال مطلوب است كه هنرمند آرزوي دستيابي بدان را دارد.
5.4. كشف وشهود: رمانتيك ها به دنبال كشف چيزهاي ناشناخته و موضوعات جديد هستند. آنان با تصويرسازي در ذهن، كاوش در جهان رؤيا و كشف عصر فراموش شده، هنر خود را خلق مي كنند. از اين رو كشف و شهود كه با متافيزيك و جهان ماوراء ارتباط برقرار مي كند، از علايق ويژه ي رمانتيك هاست كه پس از ايشان سمبوليست ها و سوررئاليست ها نيز بدان پاي بندند.    
6.4.  طبيعت گرايي: رمانتيك ها عاشق طبيعتند و طبيعت را مادر و استاد خويش خوانده اند. همدلي و يگانگي انسان با طبيعت از اصول بنيادين هنر رمانتيك است. شاعر رمانتيك عرب مي گويد:«به نطر من شعر تعبيري است از همدلي و مهرباني حواس با طبيعت، شعر زبان دلبردگي و جذابيت است. خاستگاه شعر تأثيرهاي متقابل ميان حواس و آثار طبيعي است و هدف آن شكيبايي و آرامش يافتن با اين طبيعت است»(اليافي، 1983: 108).

5 . رمانتيسم، جبران و سپهري

   با نگاهي به آثار جبران1931-1883) م.) شاعر و نويسنده پرآوازه عرب مي توان گفت كه او تحت تأثير ويليام بليك پيشواي جنبش رمانتيسم در ادبيات انگليسي بوده است. در ادبيات عرب بليك را حلقه ي اتصال همه ي حركت هاي شعري از افلاطون تا انجلّو دانسته اند. چنان كه جبران هم يكي از حلقه هاي رابط اين ميراث جاويدان است. تأثير بليك بر جبران را مي توان در دمعه و ابتسامه يافت(موسوعه جبران، ج34/ص59). دكتر بشروني معتقد است در تصاوير گوناگوني كه در آثار جبران به تصوير كشيده شده است و هر يك از آن ها رمزهاي شگفتي در خود نهفته دارد، تأثير پذيري وي از بليك نمودار شده است. به ويژه اين تأثيرپذيري در ترسيم چهره ي مسيح ديده مي شود. تصويري كه بليك در كتاب انجيل ابدي توصيف نموده، در اثر جبران نيز بازتاب يافته است (همان: 61).

      تأثير پذيري سهراب سپهري(1307-1359 ﻫ .) از مكتب رمانتيسم نيز كاملاً در آثار وي نمودار است. درحقيقت در شعر سهراب نوعي رمانتيسم زلال و شفاف منعكس شده است كه با گذر زمان پخته تر مي شود و آن گاه كه با افكار عرفاني و اشراقي سهراب در مي آميزد، جلوه اي ويژه به خود مي گيرد كه مي توان آن را سبك شخصي سهراب دانست.

    در اين مقال براي اين كه با نحوه ي به كارگيري اصول رمانتيسم در آثار اين دو شاعر بزرگ آشنا شويم، به بررسي چهار مورد از مواردي كه از عقايد رمانتيك ها برشمرديم در آثار ايشان خواهيم پرداخت؛ تا از رهگذر اين بررسي بتوانيم به شباهت ها و تفاوت هاي انديشگي اينان پي ببريم:

1.5. طبيعت گرايي

       طبيعت گرايي يكي از وجوه اشتراك جبران و سپهري است. در ادبيات رمانتيك شاعر و نويسنده هميشه ميان آرزوها و آرمان ها و واقعيت جامعه درگير است. يكي از ويژگي هاي آن بازگشت به طبيعت است و احساس دلسردي و انزجار از تمدن جديد. رمانتيك ها در پي آرمان جديد براي زندگي با رويكرد فكري اجتماعي بودند كه در دوران پرآشوب تاريخ جديد اروپا ظهور كردند تا احساسات يأس و نوميدي و پريشاني در تحقق عالم جديد را كه در آن ارزشهايي چون عدالت، آزادي  و برابري مطرح است به تصوير كشند. در ادبيات رمانتيك اديب و شاعر همواره ميان آرزوها و اميدها و آرمان ها و واقعيت جامعه درگير است. يكي از ويژگي هاي آن ها بازگشت به طبيعت است و احساس دلسردي و انزجار از تمدن جديد در آثارشان موج مي زند. طبيعت در آثار جبران در هر نوشته اي هرچند كه مسائل اجتماعي يا فلسفي باشد به چشم مي خورد. طبيعت به نظر او زنده است و اجزاي به هم پيوسته و منظمي دارد. دريا روح دارد. خورشيد قلب، گلها اشك مي ريزند و پرندگان ناله سر مي دهند. ابرها مي نويسند و نسيم زينت بخش آب هاست. طبيعت در ديدگاه جبران منشأ خير و صفا و پاكي و زيبايي و آزادي و كمال است.

       به عنوان مثال جبران در مدينه الاموات مي گويد: «قد بانت المدينه بكل مافيها من البنايات الشاهقه و القصور الفخمه تحت غيمه «كشيفه» من دخال المعامل»(مجموعه الكامله: 295). هم چنين در آثار و نوشته هاي او مي توان به عبارات زير اشاره كرد:

    شب به نيمه رسيده بود و آسمان بذرهاي فردا را در اعماق ظلمتش افكند»(همان: 101)

هوا به نفسهاي مرگ ممزوج شده است»(همان: 113)

خورشيد در وراي شفق پنهان شد، گو اين كه از رنجهاي بشر ملول گشته است و از ظلمهايشان بيزاري جسته است»(همان: 156)

شب سپاهش را در ميان آن كلبه هاي پوشيده از برف پخش كرد»(همان: 187)

بيا تا بقاياي اشك باران را از جام هاي نرگس بنوشيم و جانمان را از سرود گنجشگان پر نماييم و عطر نسيم را استنشاق كنيم»(همان: 288)

        از طرفي نسبت به طبيعت و زيبايي هاي آن چنين توصيفي دارد:«تتبخّر مياه البحر و تتصاعد ثمّ تجتمع و تصير غيمه و تسير فوق التلال و الوديه حتي اذا ما لاقت نسيمات لطيفه تساقطت باكيه نحو الحقول...»(همان: 287). از اين نمونه ها در سراسر آثار او به وفور ديده مي شود

    سپهري نيز در شعرش از طبيعت فراوان سخن گفته است. طبيعت در شعر او به سان معبد يا مسجدي است كه قبله اش گل سرخ و جانمازش چشمه و مهر او نور و اذانش را باد بر سر گلدسته ي سرو
 مي
گويد و علف در شعرش به تكبيره الاحرام مشغول است و موج در پي قدقامت.

       سهراب در حجم سبز بيش از ديگر آثارش به طبيعت پرداخته است. اين مطلب از نام هاي اشعار نيز به خوبي پيداست: از روي پلك شب، روشني، من، گل، آب، در گلستانه، آب ، پيغام ماهي ها، پشت درياها، شب تنهايي خوب، سوره ي تماشا، پرهاي زمزمه، تا نبض خيس صبح و...

       يدالله رويايي درباره ي حجم سبز چنين گفته است: «حجم سبز تنها يك مجموعه شعر نيست، نيز تأملي است روي شعر و تسليم به قدرت جادويي آن. تأملي است در طبيعت، در معناي اشيا و در حكمت حيات، جهان رنگيني است از تجربه هاي صميمي كه در تماشاي دوباره ي شاعر نوراني شده اند. سپهري در حجم سبز شاعري است لبريز از ظريف ترين تصويرها، چيزهايي از ابريشم، شيشه و رويا كه اگر در نزديك شدن به آن ها خشونت كني مي شكنند...»(لنگرودي، 1377، ج3/ 42).

      در شعرهاي وي توصيفات زيبا و ديدني از دشت و كوه و آب و آبادي به چشم مي خورد. از جمله مي توان اشعار زير را مثال زد:

شب سرشاري بود

رود از پاي صنوبرها تا فراترها مي رفت

دره ي مهتاب اندود و چنان روشن كوه كه خدا پيدا بود

در بلندي ها اما

دورها گم، سطح ها شسته و نگاه از همه شب نازكتر(هشت كتاب: 334)

***

من پر از نورم و شن

و پر از دارو درخت

پرم از راه، از پل، از رود، از موج

پرم از سايه ي برگي در آب(همان: 336-337)

***

با سبد رفتم به ميدان صبحگاهي بود

ميوه ها آواز مي خواندند

ميوه ها در آفتاب آواز مي خواندند

در طبق ها زندگي روي كمال پوست ها خواب سطوح جاودان مي ديد

اضطراب باغ ها در سايه ي هر ميوه روشن بود(همان: 369-370)

2.5. انسان گرايي و فرديت

      در آثار جبران آن چه اصالت دارد انسان است و مسائل مربوط به انسان. دغدغه ي زندگي اجتماعي از ويژگي هاي برجسته ي شعر وي محسوب مي شود. ظلم، استبداد، فئوداليسم، تبعيض و نابرابري، بردگي، فقر، محروميت همه از موضوعات اصلي نوشته هاي جبران است. از اين رو مي توان جبران را جدا از نويسنده، مصلح اجتماعي نيز برشمرد. موضوع اصلي كتاب هاي او يا لبنان است و اوضاع سياسي و اجتماعي و فرهنگي آن و يا بشريت به طور عام. با نگاهي به عناوين مقالات و داستان هاي كوتاه جبران مي توان به جهت گيري انساني در انديشه ي او پي برد. عناويني چون: في مدينه الاموات، الارمله و اينها، يا خليلي الفقير، بين الكوخ و القصر، طفلان، حفبار القبور، العبوديه، يا بني امي، الجبابره، مات اهلي و...

      گفته شد كه برنامه ي رمانتيك ها مبارزه است؛ از اين رو جبران در تمام نوشته ها و قصه هايش در پي آن است كه با سنتهاي كهن كه از نگاه او قيد و بندي براي رشد و تعالي روح بشري است، مبارزه كند. در مجموعه ججي عرائس المروج در قصه ي مرتا البانيه و يوحنا المجنون به بيان سنتهايي مي پردازد كه آدمي را به بند مي كشد. مبارزه با فئوداليسم، سلطه ي بزرگان دين، فاصله ي طبقاتي، ظلم و ستم و... موضوع بيشتر قصه هاي اوست. در مجموعه ي العواصف در حفارالقبور، نحن و انتم، يا بني امي،  الجبابره و مات اهلي لحن رمانتيك كم كم به لحن خشن تبديل مي شود(ر.ك: مجموعه الكامله: 458-459).

      در مقالهجي نحن و انتم به تقابل معنادار سرنوشت آدمي در دو حوزه ي فقر و ثروت مي پردازد و با واژگاني تند و گزنده به دستاوردهاي شوم طبقه برخوردار مي تازد. با توجه به اين كه شخصيت در ادبيات رمانتيك شخصيت اسطوره اي نيست و قهرمانان شخصيت هاي واقعي هستند جبران به شخصيت هاي بزرگي در تاريخ بشري اشاره مي كند كه بعضاً هم كيش او هم نيستند. از جمله«سقراط، بولس، گاليله، علي بن ابي طالب، مدحت پاشا»

       جبران در بيشتر نوشته هايش به تحريك احساسات انساني مي پردازد و كمتر به استدلال به معناي منطقي، فلسفي آن توجه دارد. شيوه ي بيان و گزينش واژگان در نوشته هاي او و قالب قصه هاي او بيشتر متوجه احساسات است تا عقل. براي نمونه در داستان طفلان به بيان تولد دو كودك اشاره دارد كه يكي در رفاه و ديگري در فقر و محروميت به سر مي برد. او در اين داستان كوتاه در پي بيان فاصله ي طبقاتي است. يا در في مدينه الاموات فضاي قصه آن چنان احساسي است كه خواننده خود را در غم آن زن بيوه شريك مي داند. از طرفي در بيان مراسم تدفين ثروتمند به گونه اي آن را به تصوير مي كشد كه آدمي مرگ ثروتمند را فراموش كرده و نسبت به او احساس تنفر پيدا مي كند.

    البته سهراب نيز هم چون جبران با فقر آشنا بود و به محرومان مي انديشيد. اين مطلب در خاطراتي كه دوستانش نقل كرده اند نيز آمده است. اما اين آشنايي تنها بخش كوچكي از ذهن و زبان سپهري را از آن خود كرده است. او مي گويد:

ما گروه عاشقان بوديم و راه ما

از كنار قريه هاي آشنا با فقر(همان: 367)

     هم چنين يكي از انساني ترين و لطيف ترين اشعار سهراب را كه هم خاستگاه انساني و اومانيستي دارد و هم طبيعت در آن تبلور خاصي يافته است، شعر پيامي در راه است. او در اين شعر در نقش يك مصلح اجتماعي، يك انسان برتر، يك نيروي ماورايي و يك سوشيانس موعود ظاهر مي شود و وعده هايي متعالي را بر زبان راوي جاري مي كند:

روزي

خواهم آمد و پيامي خواهم آورد

در رگ ها نور خواهم ريخت

و صدا خواهم در داد:

اي سبدهاتان پرخواب!

سيب آوردم سيب سرخ خورشيد.

خواهم آمد گل ياسي به گدا خواهم داد.

زن زيباي جذامي را گوشواره خواهم بخشيد

كور را خواهم گفت چه تماشا دارد باغ!...

خواهم آمد سر هر ديواري ميخكي خواهم كاشت

پاي هر پنجره اي شعري خواهم خواند...

آشتي خواهم داد

آشنا خواهم كرد

راه خواهم رفت

نور خواهم خورد

دوست خواهم داشت(339-341)

     بنابراين هنر ويژه ي سپهري اين است كه انسان و طبيعت را با هم در مي آميزد. او انسان بي دردي نيست و«اگر شعر سپهري را خالي از درد و رنج مي بينيم دليلش آن نيست كه او خود مرد رنج و اهل درد نيست، برعكس هر شعر او حاصل غلبه بر رنجي است كه برده است و اين غلبه از راه پي بردن به اين است كه رنج زاده ي ناهماهنگي است»(معصومي همداني،1371: 95).

     اما نبايد از نظر دور داشت كه گرايش اصلي سهراب سپهري به رمانتيسم فردي است. گاهي سهراب در شخصي ترين لحظات زندگي خود با الهه ي شعر سخن از عشق و شهود مي كند و تا مي تواند از جامعه و تاريخ و اجتماع دور مي شود. به رغم چند شعري كه عرضه شد، بايد گفت كه او يك انسان سياسي نيست و گرايشات اجتماعي در شعر او به ندرت يافت مي شود. از ديدگاه او قطار سياست خالي مي رود و مسافر و همراهي با خود ندارد:

من قطاري ديدم

كه سياست مي برد

و چه خالي مي رفت!

     بر خلاف جبران كه اجتماعات انساني را بزرگترين دغدغه  و نگراني خود مي دانست، نگاه سهراب به انسان نگاهي فردي و شخصي است. از ديدگاه وي انساني ارزشمند است كه به هر طريق ممكن خود را از اجتماع فارغ كند و با افق هاي عرفان و تصوف آشنا باشد. از آن جا كه شعر سپهري ماجراي ديرپاي عشق و محبت است؛ در سطر سطر آن آشتي با طبيعت و زندگي موج مي زند و شاعر ايده آل هاي خود را در تعامل انسان و طبيعت بيان مي دارد:

من اناري را مي كنم دانه

و به دل مي گويم

كاشكي اين مردم دانه هاي دلشان پيدا بود(هشت كتاب: 343).

3.5 . گريز، سياحت و سفر

        از ديگر ويژگي هاي ادبيات رمانتيك سفر تاريخي و جغرافيايي است؛ جبران در نوشته هاي خود به لبنان از دو موضع مي نگرد يكي به عنوان سرزمين آباء و اجدادي خود كه در آن به دنيا آمده و به توصيف آن مي پردازد. ديگر لبنان آرماني- تاريخي كه بايد چنين باشد. او در مقاله ي لكم لبنانكم و لي لبناني به لبناني اشاره مي كند كه در واقعيت يافت نمي شود. به عنوان مثال مي گويد: «لكم لبنانكم بكل ما فيه من الاغراض و المنازع و لي لبناني بمافيه من الاحلام و الاماني». «لبنانكم عقده سياسيه تحاول حلها الايام، اما لبناني فتلولٌ تتعالي بهيبه و جلال نحو ازرقاق السماء»(همان: 598).

      لبنان او «كوهي است استوار نشسته ميان دريا و دشت، دره هايي آرام و جادويي، انديشه و عاطفه فروزان، دختركاني كه از صخره ها بالا مي روند و با رودها مي دوند؛ حقيقتي است بسيط؛ فطرتي است در اسرار زندگي؛ جواني است چون دژ مستحكم و خندان هم چون سپيده»(599-600).

       با اين همه درباره ي رمانتيك بودن جبران بايد گفت: «او رمانتيك است اما از شاگردان رمانتيك اروپايي نيست؛ طبع او تابع قواعد آن نيست و يكي از مكاتب آن را نپذيرفت؛ چون مكتب مهجري كه او رئيس آن بود، نسبت به قواعد دشمني داشت. رمانتيسم جبراني، بافت ويژه اي است كه تار و پودش در شرق بافته شده است»(يازجي حليم، موسوعه الجبران، ج16/ 33).

      در شعر سپهري از سفر چه آفاقي و چه انفسي سخن بسيار رفته است. هم سفر تاريخي دارد و هم سفر جغرافيايي و هم جغرافياي خواب و رويا را درنورديده است.

سفر رويايي

من به مهماني دنيا رفتم

من به دشت اندوه

من به باغ عرفان

من به ايوان چراغاني دانش رفتم(276)

اين سفر ناگهان با سفر جغرافيايي و تاريخي درهم مي آميزد:

چيزها ديدم در روي زمين

كودكي ديدم ماه را بو مي كرد

قفسي بي درد ديدم كه در آن روشني پرپر مي زد

نردباني كه از آن عشق مي رفت به بام ملكوت

من زني را ديدم نور در هاون مي كوبيد.

ظهر در سفره ي آنان نان بود، سبزي بود دوري شبنم بود

كاسه ي داغ محبت بود

در اين سفر او به امور متناقض و كم ياب برخورد كرده است. چيزهايي كه در سفر زميني نمي توان يافت:

من قطاري ديدم روشنايي مي برد.

من قطاري ديدم فقه مي برد و چه سنگين مي رفت

من قطاري ديدم كه سياست ميبرد و چه خالي مي رفت...(279)

سفر او نهايت دارد؛ سفري است به سوي هيچشتان؛ شهري در پشت درياها:

هنوز در سفرم.

خيال مي كنم

در آبهاي جهان قايقي است

و من_ مسافر قايق_ هزارها سال است

سرود زنده ي دريانوردان كهن را به گوش روزنه هاي فصول مي خوانم و پيش مي رانم

مرا سفر به كجا مي برد؟(310)

سهراب در مسير سفر تاريخي به مسائلي برمي خورد كه نشان از اوج تعالي روح و فكر او مي باشد:

و در مسير سفر راهبان پاك مسيحي

به سمت پرده ي خاموش ارمياي نبي

اشاره مي كردند

و من بلند بلند كتاب جامعه مي خواندم

...

سفر مرا به زمين هاي استوايي برد

و زير سايه ي آن بانيان سبز تنومند

چه خوب يادم هست

عبارتي كه به ييلاق ذهن وارد شد

وسيع باش، و تنها و سربه زير و سخت

سفر سهراب به سوي پاكي ها و نوراست. به سوي حرارت تكليم. او كه مخاطب بادهاي جهان است و از رودها درس محو شدن مي آموزد. مسافري تنها كه از طور مي آيد:

صداي همهمه مي آيد

و من مخاطب تنهاي بادهاي جهانم

و رودهاي جهان رمز پاك محو شدن را

به من مي آموزند

فقط من

و من مفسر گنجشك هاي دره ي گنگم...

و اي تمام درختان زيست خاك فلسطين

وفور سايه ي خود را به من خطاب كنيد

به اين مسافر تنها كه از سياحت اطراف طور مي آيد

و از حرارت تكليم در تب و تاب است(320-321)

اما اين سفر پاياني ندارد، سفري است به سوي هيچ ملايم:

عبور بايد كرد

صداي باد مي آيد عبور بايد كرد

و من مسافرم اي بادهاي همواره

مرا به وسعت تشكيل برگ ها ببريد

مرا به كودكي شور آب ها برسانيد

...مرا به خلوت ابعاد زندگي ببريد

حضور هيچ ملايم را

به من نشان بدهيد(327-328)

      يكي ديگر از مشتركات سهراب و جبران علاقه ي شديد اين دو به زادگاه است. زادگاهي كه گاه به صورت يك آرمان شهر به تصوير كشيده مي شود. جبران به لبنان و روستاي بشرّي اوست سپهري به كاشان. جبران در مقاله ي لكم لبنانكم و لي لبناني از لبنان آرماني و رويايي سخن مي گويد. سپهري هم در شعرهايش از كاشان و گلستانه سخن گفته است. اما با اين تفاوت كه سهراب وقتي خود را

|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


بررسی رمانتيسم در آثار جبران خليل جبران و سهراب سپهري
4 / 7 / 1391 ساعت 6:0 | بازدید : 6238 | نویسنده : علیرضاحسینی سقز | ( نظرات )

رمانتيسم در آثار جبران خليل جبران و سهراب سپهري

 

دكتر سيد حسين سيدي·

مينا بهنام··

دانشگاه فردوسي مشهد

 

        به كارگيري برخي از اصول رمانتيسم يكي از وجوه شعري مشترك دو شاعر برجسته ي ايران و
لبنان، سهراب سپهري و جبران خليل جبران است. مباني كلي حاكم بر ايدئولوژي اين مكتب يعني آزادي، فرديت، هيجان و احساسات، سير و سياحت، سفر جغرافيايي و تاريخي و كشف و شهود به فراوانی در آثار اين دو شاعر مشاهده مي شود.

      پژوهش حاضر کوششی است در بازيابي نحوه ي به كارگيري اصول و مباني رمانتيسم و بيان وجوه تفاوت و تشابه آن در آثار اين دو شاعر. این جستار بر چند فرضيه ي بنيادين استوار بوده است: 1. سهراب سپهري و جبران خليل جبران از ميان گونه هاي مختلفي كه مي توان براي رمانتيسم قائل شد به طور ويژه به رمانتيسم آرمان شهري  پاي بند بوده اند 2.  سفر جغرافيايي و تاريخي و نيز علاقه مندي به زادگاه در آثار هر دو شاعر نمود يافته است. 3.  فرديت در آثار جبران گاه تبديل به دغدغه ي اجتماعي و مردمي
مي
گردد؛ حال آن كه در شعر سپهري همواره فرديت و درون گرايي از نوع كشف و شهود عرفاني پيش چشم خواننده پديدار مي شود.

       دستاورد علمي اين پژوهش نشانگر این مطلب است كه مجموعه ی عوامل یاد شده پیرامون مبانی مکتب رمانتیک به صورتی بارز در آثار این دو شاعر بازتاب یافته است.

         واژه هاي كليدي: رمانتيسم، آرمان شهر، سفر، سهراب سپهري، جبران خليل جبران

 

 

 

1. تعريف مسأله

      ادبيات تطبيقي يكي از كاربردي ترين گرايش هاي ادبيات نوين است كه در يكي از شاخه هاي خود به بررسي و مطالعه ي آثار ادبي فرهنگ هاي گوناگون  مي پردازد و سبب تعامل متقابل و گسترش مرزهاي ادبي كشورهاي مختلف مي گردد. به عبارت دیگر در ادبیات تطبیقی روابط و مناسبات ادبیات ملت ها واقوام مختلف مورد تحلیل وتجزیه قرار می گیرد و از تأثير پذيري ادبيات یک ملت از ادبيات ساير ملل سخن به ميان می آید.

       پژوهش حاضر کوششی تطبيقي است در بازيابي نحوه ي به كارگيري اصول و مباني مكتب رمانتيسم و بيان وجوه تفاوت و تشابه آن در آثار سهراب سپهري شاعر فارسي زبان و جبران خليل جبران شاعر عرب. البته به نظر نمي رسد كه سپهري در نوشته ها و اشعارش هيچ گونه آشنايي يي  با ادبيات معاصر عرب به ويژه جبران خليل جبران داشته باشد. لذا آن چه نگارنده را به بررسي شعر اين دو شاعر و نقاش واداشته است شباهت هاي فكري ايشان پيرامون مكتب رمانتيسم است.

 

2. روش تحقيق

      بررسی این دو اثر بر بنیان دیدگاه های مکتب آمریکایی استوار است. این مکتب بر خلاف مکتب فرانسه، بر آن عقیده است که برای تطبیق دو اثر ادبی، نیازی به تقارن  تاریخی میان آن دو
 نیست؛ بدین مفهوم که بدون این که مبادله ای میان  دو اثر صورت گرفته باشد و يا اين كه ارتباطي ميان دو نويسنده بر قرار شده باشد نیز می توان به تطبیق دو اثر ادبی پرداخت(کفافی، 1382: 14).

      برهمين اساس در اين مقاله بر آنيم كه پس از بيان اندك مطالبي پيرامون نهضت رمانتيسم و ارائه ي تعريفي مختصر از اصول بنيادين اين مكتب، جلوه هاي آن را در آثار دو شاعر و نويسنده ي بزرگ يعني سپهري و جبران مورد بررسي و بازكاوي قرار دهيم. آن چه مسلم است از رهگذر اين بررسي شباهت ها و تفاوت هايي نيز پديدار مي شود كه در پايان تحقيق به خوانندگان عرضه خواهد گشت. 

3 . رمانتيسم

           آغاز قرن هيجده را بايد شروع عصر جديدي در ادبيات اروپا دانست كه دامنه آن تا به امروز كشيده شده است. در اين دوره اضطراب‌ها و تكان هاي ناشي از انقلاب فرانسه به اغلب كشور‌هاي اروپايي سرايت كرد. در اين قرن انسان جديدي به وجود آمد كه طرز تفكرش به هيچ وجه به انسان قرن هفدهمي شباهت نداشت. روزنامه هاي ادبي اهميت پيدا كردند. نويسندگان و شعراي برجسته اي از طبقات مختلف مردم قدبرافراشتند و قلمرو آثار ادبي وسعت ديگري يافت. مقام اجتماعي هنرمندان بالا رفت و اغلب آنها مي خواستند كاري كنند كه در سرنوشت طبقه‌ي خود و حتي همه‌ي مردم موثر واقع شوند. در اين دوره بود كه ادبيات رمانتيك در كشورهاي مختلف اروپا يكي پس از ديگري تجلي نمود. كلمه ي رمانتيك از قرن هفدهم در انگلستان در مورد تعبيرات شاعرانه به كار مي‌رفت و از سال 1676 وارد فرانسه شد و مدت زيادي با دو واژه ي picturesque(خيال انگيز) و Romanesque(افسانه‌اي) به كار برده مي‌شد و تا سال 1775 به معناي امروزي به كار نرفت. در آن تاريخ كلاسيك‌هاي شكست خورده اين كلمه را براي مسخره كردن پيروان رمانتيسم به كار مي‌بردند و نويسندگان جديد نيز اين كلمه را قبول كردند و آن را با كمال افتخار بر زبان مي راندند. رمانتيسم از اواخر قرن هيجدهم در انگلستان به وجود آمد، پس از آن به آلمان رفت و در سال 1830 وارد فرانسه و اسپانيا و روسيه شد و تا سال 1850 بر ادبيات اروپا حاكم بود .

      آن چه پيرامون اصول مكتب رمانتيك مي توان گفت به طور ويژه در نقطه ي مقابل كلاسيك ها قرار
مي گيرد. در حالي كه كلاسيك‌ها بيشتر ايده‌آليست هستند يعني در هنر مي‌خواهند فقط زيبايي و خوبي را شرح و بيان كنند، رمانتيك ها تلاش مي كنند تا گذشته از زيبايي، زشتي و بدي را هم به تصوير كشند. از تفاوت هاي ديگر رمانتيك‌ها پاي بندي ايشان به  احساس و عاطفه وخيال‌ است. در حقيقت عقل كه در آموزه هاي كلاسيك اصل و اساس قلمداد مي شد، جاي خود را به احساس در ايده ي رمانتيك ها داد.
بدين گونه ملاحظه مي شود كه برنامه
ي رمانتيك ها برنامه‌ي مبارزه است و روش آنها به كلي نفي كلاسيك هاست. به عقيده آن ها دستورالعمل‌هايي كه در ادبيات رواج يافته مانع آزادي فكر و بيان است، از اين‌رو آنها همه‌ي قواعد كلاسيك‌ها را شكسته و دور انداخته اند.

4. برخي از عقايد رمانتيك ها

1.4. آزادي: رمانتيسم «مكتب آزادي خواهي در هنر» است. از شعارهاي پيروان اين مكتب «آزادي انديشه» و «آزادي بيان» است. در قرن هجدهم، تئاتر و شعر تابع قوانين سختي بود كه از كلاسيكها به جا مانده بود، اما به عقيده رمانتيكها، بايد قوانين دست و پاگير و خشك كلاسيك را از بين برد. هنرمند رمانتيك براي خواهش ‌ها و احتياجات روح خود اهميت بسيار قائل است و مي‌گويد: آنچه به هنرمند الهام ‌مي‌بخشد و معنا و مفهوم زندگي شمرده مي‌شود «عشق و علاقه» است. اين علاقه بايد آزادانه مطرح شود.
2.4. فرديت: يكي از مشخصات بارز آثار ادبي رمانتيكها، در قالب شعر يا رمان، استفاده مكرر از كلمات «من» و «خود» است.  به بيان ديگر شعر يا نثر در قلمرو مكتب رمانتيسم وسيله اي مي شود براي بيان عشق و علاقه
ي فردي، دردها و دلتنگي هاي و به طور كلي احساسات دروني شاعر يا نويسنده. ايشان اوضاع و احوال و حالت هاي روحي خود را مانند درد دلي براي خواننده خود بيان مي كنند و باعث برانگيختن احساسات او مي شوند. به همين ميزان مخاطبان آثار رمانتيك نيز با خواندن اين ها هيجانات دروني خود را مي كاوند و آن ها را تسكين مي دهند. به اين ترتيب آثار اين مكتب را تقريباً مي توان سرگذشت نويسندگان آنان به حساب آورد و قهرمان نخست داستان يا شعر گوينده ي آن است.

3.4.  هيجان و احساسات: در اين مكتب ابراز احساسات و بيان هيجانات شخصي يك اصل است. به عقيده اين ها، عقل و منطق در هنر جايي ندارد و اين احساس است كه بر روح بشر تسلط دارد. بنابراين بايد احساسات و هوسهاي روح را البته در حريم اخلاقيات بيان كرد.
4.4. گريز، سياحت و سفر: آزردگي ازمحيط وزمان موجود و فرار به سوي زمان‌هاي ديگر از مشخصه هايي است كه در آثار رمانتيك ها ديده مي شود.  سفر واقعي يا خيالي، سفر تاريخي يا جغرافيايي، از نظر رمانتيكها به هرحال بايد از زمان «حال» به هر طريق ممكن گريخت. بايد از ناكامي، دلتنگي، اندوه و سرخوردگي ها فرار كرد. فرار به رؤيا، فرار به گذشته، فرار به سرزمينهاي ديگر، فرار به تخيلات. همه‌ي اين سفرهاي رويايي در آرزوي يافتن محيط زيبا و مجلل و رنگ‌هاي تازه و بالاخره آن زيبايي و كمال مطلوب است كه هنرمند آرزوي دستيابي بدان را دارد.
5.4. كشف وشهود: رمانتيك ها به دنبال كشف چيزهاي ناشناخته و موضوعات جديد هستند. آنان با تصويرسازي در ذهن، كاوش در جهان رؤيا و كشف عصر فراموش شده، هنر خود را خلق مي كنند. از اين رو كشف و شهود كه با متافيزيك و جهان ماوراء ارتباط برقرار مي كند، از علايق ويژه ي رمانتيك هاست كه پس از ايشان سمبوليست ها و سوررئاليست ها نيز بدان پاي بندند.    
6.4.  طبيعت گرايي: رمانتيك ها عاشق طبيعتند و طبيعت را مادر و استاد خويش خوانده اند. همدلي و يگانگي انسان با طبيعت از اصول بنيادين هنر رمانتيك است. شاعر رمانتيك عرب مي گويد:«به نطر من شعر تعبيري است از همدلي و مهرباني حواس با طبيعت، شعر زبان دلبردگي و جذابيت است. خاستگاه شعر تأثيرهاي متقابل ميان حواس و آثار طبيعي است و هدف آن شكيبايي و آرامش يافتن با اين طبيعت است»(اليافي، 1983: 108).

5 . رمانتيسم، جبران و سپهري

   با نگاهي به آثار جبران1931-1883) م.) شاعر و نويسنده پرآوازه عرب مي توان گفت كه او تحت تأثير ويليام بليك پيشواي جنبش رمانتيسم در ادبيات انگليسي بوده است. در ادبيات عرب بليك را حلقه ي اتصال همه ي حركت هاي شعري از افلاطون تا انجلّو دانسته اند. چنان كه جبران هم يكي از حلقه هاي رابط اين ميراث جاويدان است. تأثير بليك بر جبران را مي توان در دمعه و ابتسامه يافت(موسوعه جبران، ج34/ص59). دكتر بشروني معتقد است در تصاوير گوناگوني كه در آثار جبران به تصوير كشيده شده است و هر يك از آن ها رمزهاي شگفتي در خود نهفته دارد، تأثير پذيري وي از بليك نمودار شده است. به ويژه اين تأثيرپذيري در ترسيم چهره ي مسيح ديده مي شود. تصويري كه بليك در كتاب انجيل ابدي توصيف نموده، در اثر جبران نيز بازتاب يافته است (همان: 61).

      تأثير پذيري سهراب سپهري(1307-1359 ﻫ .) از مكتب رمانتيسم نيز كاملاً در آثار وي نمودار است. درحقيقت در شعر سهراب نوعي رمانتيسم زلال و شفاف منعكس شده است كه با گذر زمان پخته تر مي شود و آن گاه كه با افكار عرفاني و اشراقي سهراب در مي آميزد، جلوه اي ويژه به خود مي گيرد كه مي توان آن را سبك شخصي سهراب دانست.

    در اين مقال براي اين كه با نحوه ي به كارگيري اصول رمانتيسم در آثار اين دو شاعر بزرگ آشنا شويم، به بررسي چهار مورد از مواردي كه از عقايد رمانتيك ها برشمرديم در آثار ايشان خواهيم پرداخت؛ تا از رهگذر اين بررسي بتوانيم به شباهت ها و تفاوت هاي انديشگي اينان پي ببريم:

1.5. طبيعت گرايي

       طبيعت گرايي يكي از وجوه اشتراك جبران و سپهري است. در ادبيات رمانتيك شاعر و نويسنده هميشه ميان آرزوها و آرمان ها و واقعيت جامعه درگير است. يكي از ويژگي هاي آن بازگشت به طبيعت است و احساس دلسردي و انزجار از تمدن جديد. رمانتيك ها در پي آرمان جديد براي زندگي با رويكرد فكري اجتماعي بودند كه در دوران پرآشوب تاريخ جديد اروپا ظهور كردند تا احساسات يأس و نوميدي و پريشاني در تحقق عالم جديد را كه در آن ارزشهايي چون عدالت، آزادي  و برابري مطرح است به تصوير كشند. در ادبيات رمانتيك اديب و شاعر همواره ميان آرزوها و اميدها و آرمان ها و واقعيت جامعه درگير است. يكي از ويژگي هاي آن ها بازگشت به طبيعت است و احساس دلسردي و انزجار از تمدن جديد در آثارشان موج مي زند. طبيعت در آثار جبران در هر نوشته اي هرچند كه مسائل اجتماعي يا فلسفي باشد به چشم مي خورد. طبيعت به نظر او زنده است و اجزاي به هم پيوسته و منظمي دارد. دريا روح دارد. خورشيد قلب، گلها اشك مي ريزند و پرندگان ناله سر مي دهند. ابرها مي نويسند و نسيم زينت بخش آب هاست. طبيعت در ديدگاه جبران منشأ خير و صفا و پاكي و زيبايي و آزادي و كمال است.

       به عنوان مثال جبران در مدينه الاموات مي گويد: «قد بانت المدينه بكل مافيها من البنايات الشاهقه و القصور الفخمه تحت غيمه «كشيفه» من دخال المعامل»(مجموعه الكامله: 295). هم چنين در آثار و نوشته هاي او مي توان به عبارات زير اشاره كرد:

    شب به نيمه رسيده بود و آسمان بذرهاي فردا را در اعماق ظلمتش افكند»(همان: 101)

هوا به نفسهاي مرگ ممزوج شده است»(همان: 113)

خورشيد در وراي شفق پنهان شد، گو اين كه از رنجهاي بشر ملول گشته است و از ظلمهايشان بيزاري جسته است»(همان: 156)

شب سپاهش را در ميان آن كلبه هاي پوشيده از برف پخش كرد»(همان: 187)

بيا تا بقاياي اشك باران را از جام هاي نرگس بنوشيم و جانمان را از سرود گنجشگان پر نماييم و عطر نسيم را استنشاق كنيم»(همان: 288)

        از طرفي نسبت به طبيعت و زيبايي هاي آن چنين توصيفي دارد:«تتبخّر مياه البحر و تتصاعد ثمّ تجتمع و تصير غيمه و تسير فوق التلال و الوديه حتي اذا ما لاقت نسيمات لطيفه تساقطت باكيه نحو الحقول...»(همان: 287). از اين نمونه ها در سراسر آثار او به وفور ديده مي شود

    سپهري نيز در شعرش از طبيعت فراوان سخن گفته است. طبيعت در شعر او به سان معبد يا مسجدي است كه قبله اش گل سرخ و جانمازش چشمه و مهر او نور و اذانش را باد بر سر گلدسته ي سرو
 مي
گويد و علف در شعرش به تكبيره الاحرام مشغول است و موج در پي قدقامت.

       سهراب در حجم سبز بيش از ديگر آثارش به طبيعت پرداخته است. اين مطلب از نام هاي اشعار نيز به خوبي پيداست: از روي پلك شب، روشني، من، گل، آب، در گلستانه، آب ، پيغام ماهي ها، پشت درياها، شب تنهايي خوب، سوره ي تماشا، پرهاي زمزمه، تا نبض خيس صبح و...

       يدالله رويايي درباره ي حجم سبز چنين گفته است: «حجم سبز تنها يك مجموعه شعر نيست، نيز تأملي است روي شعر و تسليم به قدرت جادويي آن. تأملي است در طبيعت، در معناي اشيا و در حكمت حيات، جهان رنگيني است از تجربه هاي صميمي كه در تماشاي دوباره ي شاعر نوراني شده اند. سپهري در حجم سبز شاعري است لبريز از ظريف ترين تصويرها، چيزهايي از ابريشم، شيشه و رويا كه اگر در نزديك شدن به آن ها خشونت كني مي شكنند...»(لنگرودي، 1377، ج3/ 42).

      در شعرهاي وي توصيفات زيبا و ديدني از دشت و كوه و آب و آبادي به چشم مي خورد. از جمله مي توان اشعار زير را مثال زد:

شب سرشاري بود

رود از پاي صنوبرها تا فراترها مي رفت

دره ي مهتاب اندود و چنان روشن كوه كه خدا پيدا بود

در بلندي ها اما

دورها گم، سطح ها شسته و نگاه از همه شب نازكتر(هشت كتاب: 334)

***

من پر از نورم و شن

و پر از دارو درخت

پرم از راه، از پل، از رود، از موج

پرم از سايه ي برگي در آب(همان: 336-337)

***

با سبد رفتم به ميدان صبحگاهي بود

ميوه ها آواز مي خواندند

ميوه ها در آفتاب آواز مي خواندند

در طبق ها زندگي روي كمال پوست ها خواب سطوح جاودان مي ديد

اضطراب باغ ها در سايه ي هر ميوه روشن بود(همان: 369-370)

2.5. انسان گرايي و فرديت

      در آثار جبران آن چه اصالت دارد انسان است و مسائل مربوط به انسان. دغدغه ي زندگي اجتماعي از ويژگي هاي برجسته ي شعر وي محسوب مي شود. ظلم، استبداد، فئوداليسم، تبعيض و نابرابري، بردگي، فقر، محروميت همه از موضوعات اصلي نوشته هاي جبران است. از اين رو مي توان جبران را جدا از نويسنده، مصلح اجتماعي نيز برشمرد. موضوع اصلي كتاب هاي او يا لبنان است و اوضاع سياسي و اجتماعي و فرهنگي آن و يا بشريت به طور عام. با نگاهي به عناوين مقالات و داستان هاي كوتاه جبران مي توان به جهت گيري انساني در انديشه ي او پي برد. عناويني چون: في مدينه الاموات، الارمله و اينها، يا خليلي الفقير، بين الكوخ و القصر، طفلان، حفبار القبور، العبوديه، يا بني امي، الجبابره، مات اهلي و...

      گفته شد كه برنامه ي رمانتيك ها مبارزه است؛ از اين رو جبران در تمام نوشته ها و قصه هايش در پي آن است كه با سنتهاي كهن كه از نگاه او قيد و بندي براي رشد و تعالي روح بشري است، مبارزه كند. در مجموعه ججي عرائس المروج در قصه ي مرتا البانيه و يوحنا المجنون به بيان سنتهايي مي پردازد كه آدمي را به بند مي كشد. مبارزه با فئوداليسم، سلطه ي بزرگان دين، فاصله ي طبقاتي، ظلم و ستم و... موضوع بيشتر قصه هاي اوست. در مجموعه ي العواصف در حفارالقبور، نحن و انتم، يا بني امي،  الجبابره و مات اهلي لحن رمانتيك كم كم به لحن خشن تبديل مي شود(ر.ك: مجموعه الكامله: 458-459).

      در مقالهجي نحن و انتم به تقابل معنادار سرنوشت آدمي در دو حوزه ي فقر و ثروت مي پردازد و با واژگاني تند و گزنده به دستاوردهاي شوم طبقه برخوردار مي تازد. با توجه به اين كه شخصيت در ادبيات رمانتيك شخصيت اسطوره اي نيست و قهرمانان شخصيت هاي واقعي هستند جبران به شخصيت هاي بزرگي در تاريخ بشري اشاره مي كند كه بعضاً هم كيش او هم نيستند. از جمله«سقراط، بولس، گاليله، علي بن ابي طالب، مدحت پاشا»

       جبران در بيشتر نوشته هايش به تحريك احساسات انساني مي پردازد و كمتر به استدلال به معناي منطقي، فلسفي آن توجه دارد. شيوه ي بيان و گزينش واژگان در نوشته هاي او و قالب قصه هاي او بيشتر متوجه احساسات است تا عقل. براي نمونه در داستان طفلان به بيان تولد دو كودك اشاره دارد كه يكي در رفاه و ديگري در فقر و محروميت به سر مي برد. او در اين داستان كوتاه در پي بيان فاصله ي طبقاتي است. يا در في مدينه الاموات فضاي قصه آن چنان احساسي است كه خواننده خود را در غم آن زن بيوه شريك مي داند. از طرفي در بيان مراسم تدفين ثروتمند به گونه اي آن را به تصوير مي كشد كه آدمي مرگ ثروتمند را فراموش كرده و نسبت به او احساس تنفر پيدا مي كند.

    البته سهراب نيز هم چون جبران با فقر آشنا بود و به محرومان مي انديشيد. اين مطلب در خاطراتي كه دوستانش نقل كرده اند نيز آمده است. اما اين آشنايي تنها بخش كوچكي از ذهن و زبان سپهري را از آن خود كرده است. او مي گويد:

ما گروه عاشقان بوديم و راه ما

از كنار قريه هاي آشنا با فقر(همان: 367)

     هم چنين يكي از انساني ترين و لطيف ترين اشعار سهراب را كه هم خاستگاه انساني و اومانيستي دارد و هم طبيعت در آن تبلور خاصي يافته است، شعر پيامي در راه است. او در اين شعر در نقش يك مصلح اجتماعي، يك انسان برتر، يك نيروي ماورايي و يك سوشيانس موعود ظاهر مي شود و وعده هايي متعالي را بر زبان راوي جاري مي كند:

روزي

خواهم آمد و پيامي خواهم آورد

در رگ ها نور خواهم ريخت

و صدا خواهم در داد:

اي سبدهاتان پرخواب!

سيب آوردم سيب سرخ خورشيد.

خواهم آمد گل ياسي به گدا خواهم داد.

زن زيباي جذامي را گوشواره خواهم بخشيد

كور را خواهم گفت چه تماشا دارد باغ!...

خواهم آمد سر هر ديواري ميخكي خواهم كاشت

پاي هر پنجره اي شعري خواهم خواند...

آشتي خواهم داد

آشنا خواهم كرد

راه خواهم رفت

نور خواهم خورد

دوست خواهم داشت(339-341)

     بنابراين هنر ويژه ي سپهري اين است كه انسان و طبيعت را با هم در مي آميزد. او انسان بي دردي نيست و«اگر شعر سپهري را خالي از درد و رنج مي بينيم دليلش آن نيست كه او خود مرد رنج و اهل درد نيست، برعكس هر شعر او حاصل غلبه بر رنجي است كه برده است و اين غلبه از راه پي بردن به اين است كه رنج زاده ي ناهماهنگي است»(معصومي همداني،1371: 95).

     اما نبايد از نظر دور داشت كه گرايش اصلي سهراب سپهري به رمانتيسم فردي است. گاهي سهراب در شخصي ترين لحظات زندگي خود با الهه ي شعر سخن از عشق و شهود مي كند و تا مي تواند از جامعه و تاريخ و اجتماع دور مي شود. به رغم چند شعري كه عرضه شد، بايد گفت كه او يك انسان سياسي نيست و گرايشات اجتماعي در شعر او به ندرت يافت مي شود. از ديدگاه او قطار سياست خالي مي رود و مسافر و همراهي با خود ندارد:

من قطاري ديدم

كه سياست مي برد

و چه خالي مي رفت!

     بر خلاف جبران كه اجتماعات انساني را بزرگترين دغدغه  و نگراني خود مي دانست، نگاه سهراب به انسان نگاهي فردي و شخصي است. از ديدگاه وي انساني ارزشمند است كه به هر طريق ممكن خود را از اجتماع فارغ كند و با افق هاي عرفان و تصوف آشنا باشد. از آن جا كه شعر سپهري ماجراي ديرپاي عشق و محبت است؛ در سطر سطر آن آشتي با طبيعت و زندگي موج مي زند و شاعر ايده آل هاي خود را در تعامل انسان و طبيعت بيان مي دارد:

من اناري را مي كنم دانه

و به دل مي گويم

كاشكي اين مردم دانه هاي دلشان پيدا بود(هشت كتاب: 343).

3.5 . گريز، سياحت و سفر

        از ديگر ويژگي هاي ادبيات رمانتيك سفر تاريخي و جغرافيايي است؛ جبران در نوشته هاي خود به لبنان از دو موضع مي نگرد يكي به عنوان سرزمين آباء و اجدادي خود كه در آن به دنيا آمده و به توصيف آن مي پردازد. ديگر لبنان آرماني- تاريخي كه بايد چنين باشد. او در مقاله ي لكم لبنانكم و لي لبناني به لبناني اشاره مي كند كه در واقعيت يافت نمي شود. به عنوان مثال مي گويد: «لكم لبنانكم بكل ما فيه من الاغراض و المنازع و لي لبناني بمافيه من الاحلام و الاماني». «لبنانكم عقده سياسيه تحاول حلها الايام، اما لبناني فتلولٌ تتعالي بهيبه و جلال نحو ازرقاق السماء»(همان: 598).

      لبنان او «كوهي است استوار نشسته ميان دريا و دشت، دره هايي آرام و جادويي، انديشه و عاطفه فروزان، دختركاني كه از صخره ها بالا مي روند و با رودها مي دوند؛ حقيقتي است بسيط؛ فطرتي است در اسرار زندگي؛ جواني است چون دژ مستحكم و خندان هم چون سپيده»(599-600).

       با اين همه درباره ي رمانتيك بودن جبران بايد گفت: «او رمانتيك است اما از شاگردان رمانتيك اروپايي نيست؛ طبع او تابع قواعد آن نيست و يكي از مكاتب آن را نپذيرفت؛ چون مكتب مهجري كه او رئيس آن بود، نسبت به قواعد دشمني داشت. رمانتيسم جبراني، بافت ويژه اي است كه تار و پودش در شرق بافته شده است»(يازجي حليم، موسوعه الجبران، ج16/ 33).

      در شعر سپهري از سفر چه آفاقي و چه انفسي سخن بسيار رفته است. هم سفر تاريخي دارد و هم سفر جغرافيايي و هم جغرافياي خواب و رويا را درنورديده است.

سفر رويايي

من به مهماني دنيا رفتم

من به دشت اندوه

من به باغ عرفان

من به ايوان چراغاني دانش رفتم(276)

اين سفر ناگهان با سفر جغرافيايي و تاريخي درهم مي آميزد:

چيزها ديدم در روي زمين

كودكي ديدم ماه را بو مي كرد

قفسي بي درد ديدم كه در آن روشني پرپر مي زد

نردباني كه از آن عشق مي رفت به بام ملكوت

من زني را ديدم نور در هاون مي كوبيد.

ظهر در سفره ي آنان نان بود، سبزي بود دوري شبنم بود

كاسه ي داغ محبت بود

در اين سفر او به امور متناقض و كم ياب برخورد كرده است. چيزهايي كه در سفر زميني نمي توان يافت:

من قطاري ديدم روشنايي مي برد.

من قطاري ديدم فقه مي برد و چه سنگين مي رفت

من قطاري ديدم كه سياست ميبرد و چه خالي مي رفت...(279)

سفر او نهايت دارد؛ سفري است به سوي هيچشتان؛ شهري در پشت درياها:

هنوز در سفرم.

خيال مي كنم

در آبهاي جهان قايقي است

و من_ مسافر قايق_ هزارها سال است

سرود زنده ي دريانوردان كهن را به گوش روزنه هاي فصول مي خوانم و پيش مي رانم

مرا سفر به كجا مي برد؟(310)

سهراب در مسير سفر تاريخي به مسائلي برمي خورد كه نشان از اوج تعالي روح و فكر او مي باشد:

و در مسير سفر راهبان پاك مسيحي

به سمت پرده ي خاموش ارمياي نبي

اشاره مي كردند

و من بلند بلند كتاب جامعه مي خواندم

...

سفر مرا به زمين هاي استوايي برد

و زير سايه ي آن بانيان سبز تنومند

چه خوب يادم هست

عبارتي كه به ييلاق ذهن وارد شد

وسيع باش، و تنها و سربه زير و سخت

سفر سهراب به سوي پاكي ها و نوراست. به سوي حرارت تكليم. او كه مخاطب بادهاي جهان است و از رودها درس محو شدن مي آموزد. مسافري تنها كه از طور مي آيد:

صداي همهمه مي آيد

و من مخاطب تنهاي بادهاي جهانم

و رودهاي جهان رمز پاك محو شدن را

به من مي آموزند

فقط من

و من مفسر گنجشك هاي دره ي گنگم...

و اي تمام درختان زيست خاك فلسطين

وفور سايه ي خود را به من خطاب كنيد

به اين مسافر تنها كه از سياحت اطراف طور مي آيد

و از حرارت تكليم در تب و تاب است(320-321)

اما اين سفر پاياني ندارد، سفري است به سوي هيچ ملايم:

عبور بايد كرد

صداي باد مي آيد عبور بايد كرد

و من مسافرم اي بادهاي همواره

مرا به وسعت تشكيل برگ ها ببريد

مرا به كودكي شور آب ها برسانيد

...مرا به خلوت ابعاد زندگي ببريد

حضور هيچ ملايم را

به من نشان بدهيد(327-328)

      يكي ديگر از مشتركات سهراب و جبران علاقه ي شديد اين دو به زادگاه است. زادگاهي كه گاه به صورت يك آرمان شهر به تصوير كشيده مي شود. جبران به لبنان و روستاي بشرّي اوست سپهري به كاشان. جبران در مقاله ي لكم لبنانكم و لي لبناني از لبنان آرماني و رويايي سخن مي گويد. سپهري هم در شعرهايش از كاشان و گلستانه سخن گفته است. اما با اين تفاوت كه سهراب وقتي خود را به كاشان منسوب مي كند يكباره به وطني ديگر مي انديشد وطني كه گم شده است و لذا خود را در دنيايي ديگر
مي
يابد:

اهل كاشانم اما

شهر من كاشان نيست.

شهر من گم شده است.

من با تاب، من با تب

خانه اي در طرف ديگر شب ساخته ام(هشت كتاب: 286)

جبران نيز لبنان را شهري آرماني و رويايي فرض مي كند و لبنان جبران ديگر آن مرزهاي محدود جغرافيايي نيست. مي گويد:

«لبنان من با روياها و آرزوها همراه است؛ كوههاي لبنان من با شكوه و عظمت به سوي آسمان نيلگون قدبرافراشته اند. لبنان من دره هاي آرام و جادويي هستند كه در كرانه هايش صداي زنگ ها و سرود جويباران موج مي زند... لبنان من سرود سارها، صداي شاخه هاي حور و سنديان و پژواك ني در غارهاست»(المجموعه الكامله: 598 به بعد).

     سپهري نيز تبارنامه ي خود را به كاشان منسوب نمي كند، تبارنامه ي او گم شده است و خود را به خاك و مرزهاي جغرافيايي محدود نمي كند:

اهل كاشانم

نسبم شايد برسد

به گياهي در هند، به سفالينه اي از خاك سيلك

نسبم شايد

به زني فاحشه در شهر بخارا برسد(هشت كتاب: 286).

4.5. كشف و شهود

     اين دو شاعر در اشعار و نوشته هاي خود به نوعي عرفان و تصوف همراه با كشف و شهود گرايش داشته اند. با مقايسه ي نمونه هايي از سخنان  جبران و سپهري مي توان به اين وجه اشتراك دست يافت. نمايشنامه ارم ذات العماد اوج تصوف جبران است. او در نقش نجيب رحمه در پي رسيدن به شهر خدا، شهر مقدس، شهر روياهاي روحي است، جايي كه جز اهل مشاهده و توحيد و حقيقت را راهي بدان نباشد. جبران در اين اثر مي كوشد تصويري خيالي از دنيايي به دست بدهد كه در مقايسه با دنياي واقعي جنبه آرمان خواهانه دارد، شهري كه اوتوپياي اوست و تنها با مكاشفه و معرفت مي توان به آن دست يازيد. آمنه العلويه نماد راهنما و پير طريق، چراغ راه را در دستان جبران مي گذارد تا با شوق و شور و تحمل رنج و سختي به تكامل روحي برسد. زين العابدين، عارف شيعه و درويش ايراني نقش واسطه را بر عهده دارد. وحدت وجود، وحدت اديان، يگانه پرستي و جاودانگي روح و زندگي از انديشه هاي جبران است كه از زبان آمنه بيان مي شود. روي هم رفته مي توان گفت كه عرفان جبران به ويژه در اين اثر نوعي عرفان ذوقي و تأملي با رنگ و سياق عرفان گنوسي و يا نوعي تصوف مشهور به اشراقي فلسفي(theosophism) است. جبران با ايجاد فضايي تجريدي و متافيزيك با بهره مندي از نماد ها و سمبول ها در قالب يك ديالوگ و گفت و شنود، انديشه و گرايش صوفيانه اش را عرضه مي كند. هم چنين ردپاي گرايشات صوفيانه ي جبران را مي توان در پيامبر، قصيده المواكب، رماد الاجبال و النار الخالده پي گرفت.

|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2


آشنایی با شعرای عرب در دوره جاهلی،اسلامی و اموی
4 / 7 / 1391 ساعت 6:0 | بازدید : 8884 | نویسنده : علیرضاحسینی سقز | ( نظرات )

مقدمه:

بي شك زبان عربي يكي اززبانهاي زنده دنياست واشعارعربي يكي ازمظاهرزيباي اين  زبان  است اما تاريخ ادبيات عرب به دوره هاي مختلف تقسيم مي شود در اين مقاله برانيم كه تطورات شعر عرب وشعراي ان رادردوره هاي نخستين يعني جاهلي-اسلامي واموي بررسي نماييم

 

تطورات شعر عربي در عصرهاي جاهلي ، اسلامي و اموي

محمد جعفر ورزي

واژه ي ادب [1] : واژه ي ادب از كلماتي است كه معني آن همراه با تحول زندگي قوم عرب و انتقال آن از بدويت به مدنيت تغيير يافته و پي در پي معاني نزديك به هم پيدا كرده تا اين معني را كه امروز متبادر به ذهن مي شود به خود گرفته كه عبارت است از سخن رسا كه به نيت تأثير در عواطف خواننده يا شنونده به شعر يا نثر انشا شود .

اما اگر در عصر جاهلي راجع به كلمه ي ادب جستجو كنيم آن را در زبان شاعران نمي يابيم ، بلكه به كلمه ي « آدب » به معني كسي كه مردم را به طعام فرا مي خواند بر مي خوريم ، مانند شعر طرفه بن العبد

نحن في المشتاه ندعو الجفلي          لا تري الآدب فينا ينتقر

جهات تفوق و تكامل زبان عرب [2] :

1–    مهاجرت حضرت ابراهيم با زن و فرزند خود به سوي وادي غير ذي زرع مكه

2–    مهاجرت قحطانيان كه عربهاي جنوبي بودند به سوي شمال

3–    اسواق حجاز و تأثير در ادب عرب

4–    تفوق قريش بواسطه ظهور پيغمبر بزرگ اسلام و نزول قرآن به زبان عربي

قرآن كريم نيز در سوره ي يوسف به زبان عربي اهميت داده است [3]

 

شايد زماني كه كلام ساخته شده شعر نيز بوجود آمده باشد ، زيرا احساس از فطرت انسان سرچشمه مي گيرد و با خلقت انسان همراه او بوده و شعر بيان احساس در قالب كلام است . پس مي توان گفت كه از زماني كه كلام بوجود آمده شعر نيز بوجود آمده است .

 

 

اصل شعر براي بيان احساسات بوده و هر چه گذشته هدفهاي ديگري نيز به آن وارد شده است كه از جمله مي توان تكسب يا استفاده هاي سياسي را ذكر نمود . در شعر عرب نيز مانند ديگر زبان ها ، اهداف گوناگوني وجود داشته است .

منشأ و زمان آغاز شعر عرب براي ما معلوم نيست . قديمي ترين قطعه هايي كه به دست ما رسيده است مربوط به جنگ بسوس يا كمي قبل از آن است [4]. ولي مطمئناً قبل از آن نيز اشعاري وجود داشته كه از بين رفته است .

شعر عرب را از نظر زمان به 7 عصر تقسيم كرده اند :

1- عصر جاهلي 2 - عصر اسلامي 3 - عصر اموي 4 - عصر عباسي 5 - عصر اندلس 6 - عصر انحطاط 7 - عصر نهضت

 

در اين مقاله به بررسي تطورات شعر و معرفي شاعران بزرگ در سه دوره ي جاهلي ، اسلامي و اموي مي پردازيم .

دوره ي جاهلي

دوره ي جاهلي كه مربوط به زمان قبل از اسلام است ، دوره ايست كه در آن زندگي اعراب بسيار ساده و ابتدايي و خالي از فرهنگ و تمدنها بوده است و شاعران نيز براي سرودن شعر موضوعاتي جز چيزهاي ساده ي اطراف خود چيزي نداشتند . اشعار آنها بيشتر در مورد وصف بيابان ، شتر ، اسب ، زن ، شراب و افتخار به قبيله ي خود و مسايل اخلاقي بوده است .

باديه مثل مدرسه اي بود كه شاعران جاهلي در آن پرورش مي يافتند . آنها معتقد بودند كه هر شاعري را شيطاني است كه شعرش را به او القاء مي كند .

همچنين براي هر شاعري يك راوي بود كه مانند شاگرد در كنار معلمش زندگي مي كرد و سبك او را پيروي مي كرد و شعرش را منتشر مي ساخت .

شعر جاهلي وحدت تأليف نداشت . شعر جاهلي با ايستادن در اطلال و آثارخانه محبوب و ذكر خاطره هاي گذشته و بيان حوادث راه در كنار ناقه اش و پايان ناگهاني همراه مي باشد . عاطفه شاعر جاهلي بسيط بوده است و دامنه خيال او چندان وسيع نيست .

شعر جاهلي ما را از اوضاع اجتماعي ، سياسي ، تاريخي و اقتصادي آن دوران آگاه مي كند . همچنين يكي از منابع مهم تاريخي براي آگاهي از اوضاع قبل از اسلام است و عنوان « ديوان العرب » شايسته ي آنهاست .

اغراض شعر جاهلي

1 – وصف : آنچه شاعر حس مي كند از زمين و آسمان و موجودات ديگر كه بيشتر پديده هاي محيط خود اوست . مانند : منازل ، مسافرت ، بيابان پيمايي و صحرا نشيني . اما وصف در شعر ، غرض مستقلي نيست ، بلكه آن را ابزاري براي رسيدن به هدف اصلي خود مي داند كه بتواند عواطف و احساسات مخاطب را تحريك كند .

2 – مدح : ثناي قبيله و پهلوانان ميدان كارزار و يا فردي كه در حق شاعر نيكي كرده است از موضوعات مدح در شعر جاهلي مي باشد . مدح از ابواب مستقل شعر بوده و موضوع آن تفاخر به ارزشهاي حاكم بر زمان جاهلي است .

3 – رثاء : از مقاصد اصلي شعر است و ماده ي آن همان صفات و خيال پسنديده ي آن زمان مي باشد . شاعران در اين غرض از عاطفه اي حزين و دردناك پس از مرگ و اظهار نا آرامي و تحير درباره ي حقيقت هستي برخوردارند .

4 – هجاء : سلاح برّنده شاعر جاهلي است و گاه به منافره يعني حكم به برتري فردي يا قبيله اي كشانده مي شد . شاعر جاهلي در هجاء به عيوب جسماني و اخلاقي نظر دارد .

5 – فخر : موضوعات فخر در شعر جاهلي ، شجاعت ، كرم ، بخشش ، جوانمردي و كمك به مستمندان مي باشد . البته افتخار به اصل و نسب ، شرب خمر و اعمال غير اخلاقي از تاريكيهاي شعر جاهلي نيز محسوب مي شود .

6 – غزل : اساس شعر جاهلي تغزل است . ذكر زن در قصيده با نامهاي مختلف مانند : عنيزه ، سلمي ، عبله . .. ديده مي شود . غزل مجوني و اباحيگري كه تصويري از دنياي غيراخلاقي آنان مي باشد ، در شعر اكثر شاعران جاهلي ديده مي شود . غزل باديه يا عذري و عفيفانه اندك بود و فقط در شعر بعضي مانند « عنتره » ديده مي شود .

7 – خمر : وصف شراب ، كيفيت آن و تأثيرش بر روان شاعر جاهلي نيز از اغراض شعر جاهلي است .

8 – زهد و حكمت : زهد و حكمت شاعر جاهلي بر اساس تجربه و گذر زمان و نيز معاشرت شاعر با بزرگان مي باشد . عبارت كوتاه و حكيمانه ي شاعراني مانند « زهير » نشان از تأمل و تفكر و تجربيات شاعر در زندگي مي باشد .

نخستين شاعر جاهلي مهلهل است كه در شعر رثاء مهارت و استادي داشته است .

شاعران صعاليك ، شاعراني هستند كه به جوانمردي و شجاعت معروف بوده و غالباً زندگي خود را در كوهها و دره ها با غارت اموال ثروتمندان سپري مي كردند . معروفترين شاعران صعاليك عبارتند از « شنفري » « تأبط شرا » « عمروة بن الورد »

معروفترين زن شاعر « خنساء » كه شهرت او در فن « رثاء » مي باشد. اشعارخنساء در رثاي  برادرانش « صخر » و «‌معاويه »‌است .

شاعران مكتب مضري آناني بودند كه بيشتر بر امور حسي تأكيد دارند . معروفترين آنها عبارتند از « اوس بن حجر » « نابغه ذبياني » « زهير بن ابي سلمي » « حطيئه » كه اين شاعران را اصحاب « حوليات » نيز ناميده اند .

معلقات :

معلقات اشعاري هستند كه بوسيله ي 7 تن از شاعران جاهلي و به روايتي 10 نفر سروده شده اند . اين اشعار را به خاطر عظمتي فني و ارزش ادبي به ديوار كعبه آويزان مي كردند . به معلقات ، مذهبات ، السبع الطوال و السموط نيز گفته مي شود.گردآورنده  اين اشعار « حماد الراويه » مي باشد .

صاحبان معلقات

1 – امرؤالقيس ( 540 – 500 م ) [5]

پدرش حجر كندي ، بر قبيله ي بني اسد در سرزمين نجد حكومت داشته است . امرؤالقيس عمر خود را در خوشگذراني و عياشي و بدمستي و سرودن غزليات عشقبازي گذرانده است . از اين رو از طرف پدرش رانده شده و با بوالهوسان  در سير و سياحت و باده نوشي و شكار سرگرم بوده و پس از كشته شدن پدرش به هوش آمده و در صدد خونخواهي و پس گرفتن حكومت از دست رفته ي نياكانش بر آمده و جنگهايي را به راه انداخته ، ولي عاقبت شكست خورده و از دست منذر بن ماء السماء گريخته و به ملك روم ( يوستيانوس ) پناه برده و بعد از مدتي در آنكارا به مرض آبله درگذشته است .

امرؤالقيس از شعراي طبقه ي اول جاهلي و بلكه اول انها به شمار مي رود . امام علي ( ع ) نيز او را برترين شاعر عرب مي داند . [6]

القاب او « الملك الضليل » « ذوالقروح » « شاعر غزل و طبيعت » مي باشد . معلقه ي امرؤالقيس از ديگر معلقات مشهورتراست كه آن را در بحر طويل و در 81 بيت سروده است با اين مطلع

« قفا نبك من ذكري حبيب و منزل  بسقط اللوي بين الدخول فحومل »

موضوعات معلقه ي او عبارتند از :

وقوف بر اطلال و گريه بر آثار محبوب ( 8 – 1 )

وصف روز ، دارة جلجل ( 42 – 9 )

وصف شب ، صحرا ، گرگ ، اسب ، شكار ، برق و سيل ( 81 – 43 )

2 – طرفه بن العبد

طرفه پسر عبد پسر سفيان بكري ( 569 - 543م ) نامش عمرو بوده و به واسطه ي بيت شعري كه سروده است لقب طرفه را به وي داده اند . ( طرفه در اصل نام درختي است . )

او در خانواده اي شريف و بزرگوار در بحرين خليج فارس به دنيا آمد . نام مادرش ورده دختر عبدالمسيح بوده است . پدر و جد و دو  عمو و دايي طرفه همه شاعر بوده اند . در كودكي پدرش را از دست داده و تحت كفالت عموهايش در آمده و نسبت به او و مادرش ستم و بد رفتاري شده و خود سر و بي مربي و بي سرپرست بار آمده است . از اين رو به بازيگوشي و لا اباليگري و بد مستي گذرانده و از طرف قبيله طرد و دربدر شده است و در جواني به سرودن شعر پرداخته و در اثر هجاي عمروبن هند ، پادشاه حيره در سن كمتر از سي سالگي به امر پادشاه و به دست حاكم ولايت كشته شده است .

طرفه شاعري رئاليسم است و ديدگاه وي درباره ي مرگ و زندگي تصويري از روح نامطمئن و مضطربش مي باشد .

 بسياري از ادبا معلقه ي او را بر تمام شعر جاهلي برتري مي دهند چون علاوه بر مزاياي شعري واجد فوايد تاريخي و آرايي درباره ي زندگي است .

معلقه ي طرفه در بحر طويل سروده شده و داراي 104 بيت است با اين مطلع :

« لخوله اطلال ببرقه تهمد         تلوح كباقي الوشم في ظاهر اليد »

موضوعات معلقه طرفه عبارتند از :

غزل و وصف خوله ( 10 – 1 )

وصف شتر ( 44 – 11 ) وصف افكار و مذهب زندگي خويش ( 45 تا آخر )‌

3 – زهير بن ابي سلمي ( 627 – 530 م )

زهير از تيره مزينه از قبيله ي مضر در نجد به دنيا آمده و مادرش غطفاني بوده است . از اين رو به نزد شخصي عاقل و ثروتمند و زمين گير به نام شامه ي شاعر كه دائي پدرش بوده شاگرد وار به فرا گرفتن شعر و حكمت پرداخته و سپس نزد اوس بن حجر ( پيشواي مكتب اوسي ) طريقه ي شعر گفتن او را آموخته و دنبال كرده است .

زهير در عصر جاهليت به عنوان مردي بزرگ و ثروتمند و حكيم شهرت داشته است و عمر خود را در دلسوزي و پند و اندرز و حق گويي و خير خواهي و ديانت گذرانده است و در اشعارش معاني حكمي فراوان است . از اين رو به شاعر حكيم معروف است .

معلقه زهير در 62 بيت و در بحر الطويل سروده شده است با اين مطلع :

أمن ام اوفي دمنه لم تكلم        بحو مانه الدراج فالمتثلم

علت سرودن آن پايان يافتن جنگ در بين دو قبيله عبس و ذبيان بوده كه در مدح و سپاس مسببان صلح و ضمناً در دعوت به صفا و سازش و دوستي و ترك جنگ و كشتار سروده است

موضوعات معلقه اش عبارتند از :

وصف منزلگاه و كوچ و سفر ( 15 – 1 ) ، مدح مصلحان ( 25 – 16 ) ، اندرز به صلح و بيان عواقب آن ( 35 – 26 ) .

 4- ابوعقيل لبيد بن ربيعه ( 661 – 560 م )

او از اشراف قوم و شجاعان و پهلوانان كارزار بوده و ناتوانان را ياري مي كرده و از واردين و مهمانان به خوبي پذيرايي مي كرده است . او همراه وفد بني عامر به حضور پر نور پيغمبر اسلام مشرف شد و اسلام آورد و سپس قرآن مجيد را حفظ كرد و از سرودن شعر توبه كرد و در زمان خليفه ي دوم به كوفه رفت و در انجا سكونت گزيد و در زمان حكومت معاويه به سال 41 هجري در سن بيش از صد سالگي درگذشت .

قصيده ي معروف او معلقه اش است كه در بحر كامل و در 88 بيت سروده شده است ، با اين مطلع :

عفت الديار محلها فمقامها       بمني تأبد غولها فرجامها

مضمون و مفاد قصيده اش ياد منزل محبوب و وصف شتر و لهو و تغزل و كرم  خود و فخر به خود و قومش ، به عادت شعراي جاهلي است .

5-  عمروبن كلثوم  :

او از قبيله تغلب كه پدرش رياست قوم را داشته و مادرش ليلي دختر مهلهل است [7]. شاعر در محيط عزت و رياست پرورش يافته و در سن پانزده سالگي به رياست قوم خود رسيده است و در محاكمه اي كه ميان دو قبيله ي تغلب و بكر با حضور عمروبن هند ، پادشاه حيره انجام يافت ، نماينده ي تغلب و وكيل و مدافع آن بوده و مدافع بكر نيز حارث پسر حلزه شاعر بوده است . چون عمروبن كلثوم به واسطه ي غرور و نخوت و جواني از عقل و سياست حارث شكست خورد و در اثر عدم رعايت مقام و احترام پادشاهي ، ملك حيره را آزرده ساخت ، خود و قومش خشمگين از مجلس بيرون آمدند و بالاخره طوري شد كه ملك حيره را در مجلس بكشت و باعث تشديد عداوت در بين تغلب و پادشاهان مناذره و طرفداران آنان و وخامت اوضاع و حوادث ناگوار براي شاعر شد . قسمتي از معلقه اش در اثناي داوري نظم شده و بقيه بعد از قتل پادشاه حيره سروده شده است . اين معلقه به اندازه اي شهرت داشته است كه افراد قبيله ي بني تغلب كوچك و بزرگ ، آن را از بر كرده و با ترنم و آواز مي خوانده اند .

اين معلقه در بحر وافر و داراي 101 بيت است با اين مطلع :

الاهبي بصحنك فاصبحينا         ولا تبقي خمور الا ندرينا

مضمون معلقه ي عمر شامل مفاخره ، وصف شراب و معشوقه و مفاخره و تهديد مي باشد .

6-  عنتره بن شداد ( 615 – 525 م )

او از شجاعان بنام و شاعران والامقام جاهليت است مادرش كنيزي حبشي و پدرش از بزرگان بني عبس بوده است . چون مادرش كنيزك بوده است ، پدر او را به فرزندي قبول نكرده و به كارهاي بردگان واداشته تا در جنگي كه با غارتگران درگير شده و دليري و مردانگي از خود نشان داده و آزاد شده است . سپس در جنگهاي زيادي شركت كرده است و در جنگ مشهور داحس و غبراء ، سركرده سپاه و پهلوان ميدان كارزار بوده است .

عنتره به عبله دختر عمويش عشق مي ورزيد . ولي او از شاعر نفرت داشته است . عنتره شخصيتي كم نظير و پاك و كريم و شجاع و دور از هر گونه پستي و دنائتي بوده است .

مشهورترين اشعارش معلقه ي اوست در بحر كامل و 81 بيت با اين مطلع :

هل غادر الشعراء متردم             ام هل عرفت الدار بعد توهم

7- حارث بن حلزه :

او يكي از بزرگان قبيله بكر بن وائل است كه در اواخر قرن ششم ميلادي در گذشته است . شهرت شاعر در اثر سرودن اين معلقه است . علت نظم آن موضوع داوري در حضور عمربن هند براي حل اختلاف در بين دو قبيله بكر و تغلب بوده است كه شاعر در دفاع از قوم خويش و رد سخنان و ادعاهاي عمر بن كلثوم سروده شده است .

در اين معلقه ، فن خطابه و فنون جنگي و هنر نمايي و مهارت قابل ملاحظه اي به چشم مي خورد .

معلقه ي حارث در بحر خفيف و داراي 82 بيت است با اين مطلع :

آذنتنا ببينها اسماء                      رب ثاو يمل منه الثواء

مضمون معلقه ي حارث بن حلزه عبارت است از : وقوف بر ديار محبوب و وصف شتر و تشبيه آن به شتر مرغ ( 14 – 1 )، دفاع از حقوق قوم و ابطال دروغها و ستمهاي قبيله تغلب ( 20 – 15 ) ، بي مبالاتي شاعر و قومش از سخن چينان ( 31 – 21 ) ، مفاخر بكريان ( 39 – 32 ) .

 

عصر اسلامي :

اين عصر با حضور اسلام ( 622م ) آغاز مي شود و تا زمان به قدرت رسيدن معاويه ( 40 هجري ) ادامه مي يابد . در اين دوره با استقرار نظام اسلامي ، بيشتر همتها مصروف آموختن و تفسير قرآن و جمع آوري حديث گرديد و عنايت به شعر با توجه به مضامين آن كه عموماً در اسلام مورد قبول و پذيرش نبود كم شد و به جاي آن ضرورت نشر و تبليغ دين جديد رونقي چشمگير به خطابه بخشيد . پيامبر اكرم ( ص ) و امام علي ( ع ) مشهورترين خطيبان اين عصر مي باشند .

كعب بن زهير ، حسان بن ثابت ، ابوذويب هذلي و خنساء نيز مشهورترين شاعران اين عصرند كه به دليل درك عصر جاهلي و اسلامي مخضرم خوانده مي شوند .

كعب بن زهير ، پس از ظهور اسلام به هجو پيامبر گرامي ( ص ) و دشمني با اسلام پرداخت و از سوي پيامبر مورد تهديد قرار گرفت و سرانجام توبه كرد و قصيده ي مشهور « بانت سعاد » را سرود و پيامبر او را بخشيد .

حسان بن ثابت نيز شاعر رسول الله و اهل مدينه بود . در جاهليت امراي شام را مدح مي كرد . سپس به دنبال هجرت رسول اكرم ( ص ) با قوم خود اسلام آورد  . رسول اكرم درباره ي او فرموده است « شعر حسان از زخم تير بر تن كافران كاري تر است» . شعر او پس از اسلام نيز فخامت دوره ي جاهلي را از دست نداد و با عناصر اسلامي در آميخت و شعر متعهد اسلامي را به وجود آورد .

انگيزه هاي خطابه در اين عصر به دليل ضرورت و احساس نياز و زوال شعر گسترش يافت . همچنين كتابت به دليل نياز به تدوين قرآن ، اداره ي جامعه و ارتباط با ديگر ملتها توسعه يافت .

اغراض شعر اسلامي شامل : دعوت به مبادي و اصول ديني ، هجو دشمنان ، رثاي شهداء و افتخار به پيروزي در مقابل دشمنان مي باشد .

معاني شعر اسلامي عميق ، دقيق ، سرشار از عاطفه ديني ، روشني و سادگي در معاني و افكار و خيال ، خودداري از غزل مجوني و هجو ركيك بود .

اسلوب شعر اسلامي : اجتناب از الفاظ غريب و مبتذل ، رواني و زيبايي سبك ، اقتباس از قرآن كريم و احاديث نبوي .

 

عصر اموي :

سرآغاز اين دوره با به قدرت رسيدن معاويه در سال 40 هجري مي باشد و به سال 132 هجري يعني همزمان با روي كار آمدن اولين خليفه ي عباسي پايان مي يابد .

عصر اموي را به دلايلي مي توان عصر بازگشت ارزشهاي جاهلي به ممالك اسلامي نام نهاد . فاسد بودن حاكمان ، عصبيت آنها ، افتخار به اصل و نسب و قبيله از ويژگيهاي بارز اين دوره مي باشد .

شعر عربي كه در عصر جاهلي تنها در خدمت قبيله بود در آغاز ظهور اسلام به خدمت دعوت دين جديد و نشر مبادي و اصول آن همت گماشت و در حقيقت به عنوان اسلحه اي در راستاي مبارزه با دشمنان اسلام محسوب مي شد . اما شعر دوره اموي ، بازگشت به مضمونها و ارزشهاي جاهلي است . اگر چه شعر از لحاظ معاني ، خيال ، عاطفه و اسلوب تغييرات چشمگيري داشت اما شاعر اموي همچنان به دوره ي جاهلي نظر داشته و ايستادن بر اطلال و دمن ، خود از بارزترين نمونه و دليل بازگشت جاهلانه است . نقش شاعران در امور سياسي اين دوره قابل اهميت است . رشد شعر سياسي و استقلال غزل ، تصويري آشكار از اوضاع سياسي و اجتماعي را به نمايش مي گذارد . شعر سياسي اين دوره كه حاصل كشمكش هاي داخلي احزاب و گروههاي مختلف بر سر خلافت مي باشد در بيشتر موارد براي اثبات و تأييد افكار و انديشه هاي اين گروهها به كار گرفته مي شد .

رشد شگرف شعر سياسي ، استقلال غزل ، اشعار نقائض ، تكوين فقه ، تفسير ، نحوه رسوخ زبان عربي در ديگر ممالك از دستاوردهاي ادبي اين دوره است .

نابغه جعدي – جميل بن معمر ( معروف به جميل بثينه [8]) – ليلي الا خيليه – عمر ابي ربيعه – وليد بن يزيد – ذوالرمه – اخطل – فرزدق – جرير – كميت بن زيد اسدي ، مشهورترين شعراي اين دوره مي باشند .

اقسام شعر در عصر اموي :

1 – شعر ديني : فرزدق ، كميت

2 – شعر سياسي : جرير ، اخطل ، فرزدق ، كميت

3 – غزل مجوني : عوامل اصلي گسترش آن اباحيگري و فساد اجتماعي محسوب مي باشد و اشعار عمر ابي ربيعه ، احوص ، وليد بن يزيد در اين قالب شعري سروده شده است .

4 – غزل عذري : فقر و محروميت از مهمترين دليلهاي رشد آن مي باشد . اشعار قيس بن ملوح ، جميل بن معمر ، ليلي الاخيليه در اين قالب شعري سروده شده است .

5 – اراجيز : ذوالرمه ، روبه

اسلوب ذوالرمه ميل به الفاظ غريب و اصطلاحات كهن عصر جاهلي مي باشد .

نقايض : اشعاري است كه شاعر با قصيده خود معاني قصيده ي دشمن را نقض مي كند و فخر دشمن را به هجو بر مي گرداند و فخر واقعي را به خود نسبت مي دهد . اصحاب نقائض، جرير ، اخطل و فرزدق مي باشند . ارزش نقائض از نظر سياسي نمايانگر اختلافها و كشمكشهاي احزاب سياسي بر سر خلافت مي باشد . از نظر اجتماعي ، تصويرگر جامعه اي است كه هنوز ارزشهاي جاهلي در آن حاكم است . از نظر ادبي نيز برخوردار از ارزشهاي لغوي و نيز حفظ زبان عربي مي باشد .

شاعران معروف عصر اموي :

1- اخطل ( 710 – 640 هجري )

او مشهورترين مداح بني اميه است . اسلوب وي در مدح ، همان اسلوب شاعران جاهلي است . قصايد را با تغزل آغاز مي كند و سپس به ذكر صفات ممدوح يا صفات قوم او گريز مي زند . مدايح او بيشتر در نشر دعوت بني اميه و بيان فضايل و توجيه اعمال آنهاست . وي آنان را سزاوارترين خلق به خلافت مي داند .

هجا در نزد اخطل غالباً بعد از مدح يا بعد از يك مقدمه تغزلي يا فخري آغاز مي شود و مخالف خود را به بخل و مكر محكوم مي كند . هجا ي اخطل بيشتر از آنكه تهاجمي باشد تدافعي است و در عين حال گزنده و درد آور . اخطل در وصف شراب از سبك مكتب اوسي ( مضري ) جاهلي كه بيشتر به وصف حسي تأكيد دارد نظر مي كند . شعر اخطل در تكسب به شعر نابغه شبيه است . اخطل به شاعر هجو ، فخر و شراب شهرت دارد .

2 – جرير ( 114 – 30 هجري )

شهرت جرير در هجا مي باشد . هجاي او دردآور و تلخ است و مانند ديگر شاعران هم عصرش از اسلوب شاعران جاهلي پيروي مي كرد . وي در هجا مفاخر خويش را به رخ حريف مي كشاند و از فخر به عنوان اهرمي براي تحقير استفاده مي كرد . مارون عبود معتقد است كه جرير بهتر از هر كس مي دانست چگونه مزبله ها را بكاود و آنچه نهان است پيش چشمان آورد و به توصيفشان پردازد .

3 – فرزدق ( 114 – 21  هجري )

فرزدق نيز همانند ديگر رقيبانش در موضوعات مختلف ادبي قدرت شعريش را بخصوص در هجا و فخر بروز مي داد . وي هجا را با فخر مي آميزد . يعني در قصائد هجوي خود ميدان وسيعي براي فخرو وخود ستايي مي گشايد . حتي هجوهايش را گاه با فخر آغاز مي كند و همواره از بالا بر خصم خود حمله مي كند . از اين رو گفته اند كه فرزدق چون هجو كند اعتلا جويد .

4 – عمر بن ابي ربيعه ( 93 – 23 هجري )

وي از شاعران غزلسراي بزرگ عرب است كه تنها براي زنان شعر مي سرود و ستايشگر پاكباز زيبايي بود . او از ميان شاعران گذشته مانند امروالقيس است و از جهت رقت كلام ، مي توان نزار قباني شاعر معاصر را با او همانند دانست .

استقلال شعر غزل از اشعار مجوني او شكل گرفت . زيرا وي تمام قصيده را مستقلاً به غزل اختصاص مي داد .

5 – كميت بن زيد اسدي ( 126 – 61 هجري )

او شاعر ، خطيب ، نسب شناس و از مشهورترين شاعران شيعه مي باشد . قصايد وي درباره ي اهل بيت به « هاشميات » معروف است .

 

منابع و مأخذ :

1- قرآن كريم

2 - نهج البلاغه ، حكمت 455 ، ترجمه محمد دشتي

3 - اسكندري ، احمد ، عناني ، مصطفي ، تاريخ ادبيات عرب ، ترجمه رادمنش ، سيد محمد ، ص 125 +

4 - ترجاني زاده ، احمد ، شرح معلقات سبع ، انتشارات سروش ، ص 15

5 - ذكاوتي قراگزلو ، عليرضا ، ترجمه العصر الجاهلي ، انتشارات امير كبير ، ص 13

6-  الفا خوري ، حنا ، تاريخ ادبيات عربي ، ترجمه ي آيتي ، عبدالمحمد ، انتشارات توس ، ص 37

7- محلاتي شيرازي ، صدرالدين ، مقدماتي بر تاريخ ادبيات عرب ص 33

8 - نظام تهراني ، نادر – واعظ ، سعيد – نصوص من النثر و الشعر منذ صدر الا سلام حتي سقوط بغداد – ص 22

 



1 – ذكاوتي قراگزلو ، عليرضا ، ترجمه العصر الجاهلي ، انتشارات امير كبير ، ص 13

2 – محلاتي شيرازي ، صدرالدين ، مقدماتي بر تاريخ عرب ص 33

3 – سوره يوسف ، آيه 2

4 – الفا خوري ، حنا ، تاريخ ادبيات عربي ، ترجمه ي آيتي ، عبدالمحمد ، انتشارات توس ، ص 37

1- ترجاني زاده ، احمد ، شرح معلقات سبع ، انتشارات سروش ، ص 15

2 – نهج البلاغه ، حكمت 455 ، ترجمه محمد دشتي

1- اسكندري ، احمد ، عناني ، مصطفي ، تاريخ ادبيات عرب ، ترجمه رادمنش ، سيد محمد ، ص 125 +

1 – نظام تهراني ، نادر – واعظ ، سعيد – نصوص من النثر و الشعر منذ صدر الا سلام حتي سقوط بغداد –
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


سیر تحولات شعر عربی (درعصرهاي جاهلي-اسلامي واموي)
4 / 7 / 1391 ساعت 6:0 | بازدید : 6733 | نویسنده : علیرضاحسینی سقز | ( نظرات )

سیر تحولات شعر عربی

(درعصرهاي جاهلي-اسلامي واموي)


مقدمه:

بي شك زبان عربي يكي اززبانهاي زنده دنياست واشعارعربي يكي ازمظاهرزيباي اين  زبان  است اما تاريخ ادبيات عرب به دوره هاي مختلف تقسيم مي شود در اين مقاله برانيم كه تطورات شعر عرب وشعراي ان رادردوره هاي نخستين يعني جاهلي-اسلامي واموي بررسي نماييم

 

تطورات شعر عربي در عصرهاي جاهلي ، اسلامي و اموي

محمد جعفر ورزي

واژه ي ادب [1] : واژه ي ادب از كلماتي است كه معني آن همراه با تحول زندگي قوم عرب و انتقال آن از بدويت به مدنيت تغيير يافته و پي در پي معاني نزديك به هم پيدا كرده تا اين معني را كه امروز متبادر به ذهن مي شود به خود گرفته كه عبارت است از سخن رسا كه به نيت تأثير در عواطف خواننده يا شنونده به شعر يا نثر انشا شود .

اما اگر در عصر جاهلي راجع به كلمه ي ادب جستجو كنيم آن را در زبان شاعران نمي يابيم ، بلكه به كلمه ي « آدب » به معني كسي كه مردم را به طعام فرا مي خواند بر مي خوريم ، مانند شعر طرفه بن العبد

نحن في المشتاه ندعو الجفلي          لا تري الآدب فينا ينتقر

جهات تفوق و تكامل زبان عرب [2] :

1–    مهاجرت حضرت ابراهيم با زن و فرزند خود به سوي وادي غير ذي زرع مكه

2–    مهاجرت قحطانيان كه عربهاي جنوبي بودند به سوي شمال

3–    اسواق حجاز و تأثير در ادب عرب

4–    تفوق قريش بواسطه ظهور پيغمبر بزرگ اسلام و نزول قرآن به زبان عربي

قرآن كريم نيز در سوره ي يوسف به زبان عربي اهميت داده است [3]

 

شايد زماني كه كلام ساخته شده شعر نيز بوجود آمده باشد ، زيرا احساس از فطرت انسان سرچشمه مي گيرد و با خلقت انسان همراه او بوده و شعر بيان احساس در قالب كلام است . پس مي توان گفت كه از زماني كه كلام بوجود آمده شعر نيز بوجود آمده است .

 

 

اصل شعر براي بيان احساسات بوده و هر چه گذشته هدفهاي ديگري نيز به آن وارد شده است كه از جمله مي توان تكسب يا استفاده هاي سياسي را ذكر نمود . در شعر عرب نيز مانند ديگر زبان ها ، اهداف گوناگوني وجود داشته است .

منشأ و زمان آغاز شعر عرب براي ما معلوم نيست . قديمي ترين قطعه هايي كه به دست ما رسيده است مربوط به جنگ بسوس يا كمي قبل از آن است [4]. ولي مطمئناً قبل از آن نيز اشعاري وجود داشته كه از بين رفته است .

شعر عرب را از نظر زمان به 7 عصر تقسيم كرده اند :

1- عصر جاهلي 2 - عصر اسلامي 3 - عصر اموي 4 - عصر عباسي 5 - عصر اندلس 6 - عصر انحطاط 7 - عصر نهضت

 

در اين مقاله به بررسي تطورات شعر و معرفي شاعران بزرگ در سه دوره ي جاهلي ، اسلامي و اموي مي پردازيم .

دوره ي جاهلي

دوره ي جاهلي كه مربوط به زمان قبل از اسلام است ، دوره ايست كه در آن زندگي اعراب بسيار ساده و ابتدايي و خالي از فرهنگ و تمدنها بوده است و شاعران نيز براي سرودن شعر موضوعاتي جز چيزهاي ساده ي اطراف خود چيزي نداشتند . اشعار آنها بيشتر در مورد وصف بيابان ، شتر ، اسب ، زن ، شراب و افتخار به قبيله ي خود و مسايل اخلاقي بوده است .

باديه مثل مدرسه اي بود كه شاعران جاهلي در آن پرورش مي يافتند . آنها معتقد بودند كه هر شاعري را شيطاني است كه شعرش را به او القاء مي كند .

همچنين براي هر شاعري يك راوي بود كه مانند شاگرد در كنار معلمش زندگي مي كرد و سبك او را پيروي مي كرد و شعرش را منتشر مي ساخت .

شعر جاهلي وحدت تأليف نداشت . شعر جاهلي با ايستادن در اطلال و آثارخانه محبوب و ذكر خاطره هاي گذشته و بيان حوادث راه در كنار ناقه اش و پايان ناگهاني همراه مي باشد . عاطفه شاعر جاهلي بسيط بوده است و دامنه خيال او چندان وسيع نيست .

شعر جاهلي ما را از اوضاع اجتماعي ، سياسي ، تاريخي و اقتصادي آن دوران آگاه مي كند . همچنين يكي از منابع مهم تاريخي براي آگاهي از اوضاع قبل از اسلام است و عنوان « ديوان العرب » شايسته ي آنهاست .

اغراض شعر جاهلي

1 – وصف : آنچه شاعر حس مي كند از زمين و آسمان و موجودات ديگر كه بيشتر پديده هاي محيط خود اوست . مانند : منازل ، مسافرت ، بيابان پيمايي و صحرا نشيني . اما وصف در شعر ، غرض مستقلي نيست ، بلكه آن را ابزاري براي رسيدن به هدف اصلي خود مي داند كه بتواند عواطف و احساسات مخاطب را تحريك كند .

2 – مدح : ثناي قبيله و پهلوانان ميدان كارزار و يا فردي كه در حق شاعر نيكي كرده است از موضوعات مدح در شعر جاهلي مي باشد . مدح از ابواب مستقل شعر بوده و موضوع آن تفاخر به ارزشهاي حاكم بر زمان جاهلي است .

3 – رثاء : از مقاصد اصلي شعر است و ماده ي آن همان صفات و خيال پسنديده ي آن زمان مي باشد . شاعران در اين غرض از عاطفه اي حزين و دردناك پس از مرگ و اظهار نا آرامي و تحير درباره ي حقيقت هستي برخوردارند .

4 – هجاء : سلاح برّنده شاعر جاهلي است و گاه به منافره يعني حكم به برتري فردي يا قبيله اي كشانده مي شد . شاعر جاهلي در هجاء به عيوب جسماني و اخلاقي نظر دارد .

5 – فخر : موضوعات فخر در شعر جاهلي ، شجاعت ، كرم ، بخشش ، جوانمردي و كمك به مستمندان مي باشد . البته افتخار به اصل و نسب ، شرب خمر و اعمال غير اخلاقي از تاريكيهاي شعر جاهلي نيز محسوب مي شود .

6 – غزل : اساس شعر جاهلي تغزل است . ذكر زن در قصيده با نامهاي مختلف مانند : عنيزه ، سلمي ، عبله . .. ديده مي شود . غزل مجوني و اباحيگري كه تصويري از دنياي غيراخلاقي آنان مي باشد ، در شعر اكثر شاعران جاهلي ديده مي شود . غزل باديه يا عذري و عفيفانه اندك بود و فقط در شعر بعضي مانند « عنتره » ديده مي شود .

7 – خمر : وصف شراب ، كيفيت آن و تأثيرش بر روان شاعر جاهلي نيز از اغراض شعر جاهلي است .

8 – زهد و حكمت : زهد و حكمت شاعر جاهلي بر اساس تجربه و گذر زمان و نيز معاشرت شاعر با بزرگان مي باشد . عبارت كوتاه و حكيمانه ي شاعراني مانند « زهير » نشان از تأمل و تفكر و تجربيات شاعر در زندگي مي باشد .

نخستين شاعر جاهلي مهلهل است كه در شعر رثاء مهارت و استادي داشته است .

شاعران صعاليك ، شاعراني هستند كه به جوانمردي و شجاعت معروف بوده و غالباً زندگي خود را در كوهها و دره ها با غارت اموال ثروتمندان سپري مي كردند . معروفترين شاعران صعاليك عبارتند از « شنفري » « تأبط شرا » « عمروة بن الورد »

معروفترين زن شاعر « خنساء » كه شهرت او در فن « رثاء » مي باشد. اشعارخنساء در رثاي  برادرانش « صخر » و «‌معاويه »‌است .

شاعران مكتب مضري آناني بودند كه بيشتر بر امور حسي تأكيد دارند . معروفترين آنها عبارتند از « اوس بن حجر » « نابغه ذبياني » « زهير بن ابي سلمي » « حطيئه » كه اين شاعران را اصحاب « حوليات » نيز ناميده اند .

معلقات :

معلقات اشعاري هستند كه بوسيله ي 7 تن از شاعران جاهلي و به روايتي 10 نفر سروده شده اند . اين اشعار را به خاطر عظمتي فني و ارزش ادبي به ديوار كعبه آويزان مي كردند . به معلقات ، مذهبات ، السبع الطوال و السموط نيز گفته مي شود.گردآورنده  اين اشعار « حماد الراويه » مي باشد .

صاحبان معلقات

1 – امرؤالقيس ( 540 – 500 م ) [5]

پدرش حجر كندي ، بر قبيله ي بني اسد در سرزمين نجد حكومت داشته است . امرؤالقيس عمر خود را در خوشگذراني و عياشي و بدمستي و سرودن غزليات عشقبازي گذرانده است . از اين رو از طرف پدرش رانده شده و با بوالهوسان  در سير و سياحت و باده نوشي و شكار سرگرم بوده و پس از كشته شدن پدرش به هوش آمده و در صدد خونخواهي و پس گرفتن حكومت از دست رفته ي نياكانش بر آمده و جنگهايي را به راه انداخته ، ولي عاقبت شكست خورده و از دست منذر بن ماء السماء گريخته و به ملك روم ( يوستيانوس ) پناه برده و بعد از مدتي در آنكارا به مرض آبله درگذشته است .

امرؤالقيس از شعراي طبقه ي اول جاهلي و بلكه اول انها به شمار مي رود . امام علي ( ع ) نيز او را برترين شاعر عرب مي داند . [6]

القاب او « الملك الضليل » « ذوالقروح » « شاعر غزل و طبيعت » مي باشد . معلقه ي امرؤالقيس از ديگر معلقات مشهورتراست كه آن را در بحر طويل و در 81 بيت سروده است با اين مطلع

« قفا نبك من ذكري حبيب و منزل  بسقط اللوي بين الدخول فحومل »

موضوعات معلقه ي او عبارتند از :

وقوف بر اطلال و گريه بر آثار محبوب ( 8 – 1 )

وصف روز ، دارة جلجل ( 42 – 9 )

وصف شب ، صحرا ، گرگ ، اسب ، شكار ، برق و سيل ( 81 – 43 )

2 – طرفه بن العبد

طرفه پسر عبد پسر سفيان بكري ( 569 - 543م ) نامش عمرو بوده و به واسطه ي بيت شعري كه سروده است لقب طرفه را به وي داده اند . ( طرفه در اصل نام درختي است . )

او در خانواده اي شريف و بزرگوار در بحرين خليج فارس به دنيا آمد . نام مادرش ورده دختر عبدالمسيح بوده است . پدر و جد و دو  عمو و دايي طرفه همه شاعر بوده اند . در كودكي پدرش را از دست داده و تحت كفالت عموهايش در آمده و نسبت به او و مادرش ستم و بد رفتاري شده و خود سر و بي مربي و بي سرپرست بار آمده است . از اين رو به بازيگوشي و لا اباليگري و بد مستي گذرانده و از طرف قبيله طرد و دربدر شده است و در جواني به سرودن شعر پرداخته و در اثر هجاي عمروبن هند ، پادشاه حيره در سن كمتر از سي سالگي به امر پادشاه و به دست حاكم ولايت كشته شده است .

طرفه شاعري رئاليسم است و ديدگاه وي درباره ي مرگ و زندگي تصويري از روح نامطمئن و مضطربش مي باشد .

 بسياري از ادبا معلقه ي او را بر تمام شعر جاهلي برتري مي دهند چون علاوه بر مزاياي شعري واجد فوايد تاريخي و آرايي درباره ي زندگي است .

معلقه ي طرفه در بحر طويل سروده شده و داراي 104 بيت است با اين مطلع :

« لخوله اطلال ببرقه تهمد         تلوح كباقي الوشم في ظاهر اليد »

موضوعات معلقه طرفه عبارتند از :

غزل و وصف خوله ( 10 – 1 )

وصف شتر ( 44 – 11 ) وصف افكار و مذهب زندگي خويش ( 45 تا آخر )‌

3 – زهير بن ابي سلمي ( 627 – 530 م )

زهير از تيره مزينه از قبيله ي مضر در نجد به دنيا آمده و مادرش غطفاني بوده است . از اين رو به نزد شخصي عاقل و ثروتمند و زمين گير به نام شامه ي شاعر كه دائي پدرش بوده شاگرد وار به فرا گرفتن شعر و حكمت پرداخته و سپس نزد اوس بن حجر ( پيشواي مكتب اوسي ) طريقه ي شعر گفتن او را آموخته و دنبال كرده است .

زهير در عصر جاهليت به عنوان مردي بزرگ و ثروتمند و حكيم شهرت داشته است و عمر خود را در دلسوزي و پند و اندرز و حق گويي و خير خواهي و ديانت گذرانده است و در اشعارش معاني حكمي فراوان است . از اين رو به شاعر حكيم معروف است .

معلقه زهير در 62 بيت و در بحر الطويل سروده شده است با اين مطلع :

أمن ام اوفي دمنه لم تكلم        بحو مانه الدراج فالمتثلم

علت سرودن آن پايان يافتن جنگ در بين دو قبيله عبس و ذبيان بوده كه در مدح و سپاس مسببان صلح و ضمناً در دعوت به صفا و سازش و دوستي و ترك جنگ و كشتار سروده است

موضوعات معلقه اش عبارتند از :

وصف منزلگاه و كوچ و سفر ( 15 – 1 ) ، مدح مصلحان ( 25 – 16 ) ، اندرز به صلح و بيان عواقب آن ( 35 – 26 ) .

 4- ابوعقيل لبيد بن ربيعه ( 661 – 560 م )

او از اشراف قوم و شجاعان و پهلوانان كارزار بوده و ناتوانان را ياري مي كرده و از واردين و مهمانان به خوبي پذيرايي مي كرده است . او همراه وفد بني عامر به حضور پر نور پيغمبر اسلام مشرف شد و اسلام آورد و سپس قرآن مجيد را حفظ كرد و از سرودن شعر توبه كرد و در زمان خليفه ي دوم به كوفه رفت و در انجا سكونت گزيد و در زمان حكومت معاويه به سال 41 هجري در سن بيش از صد سالگي درگذشت .

قصيده ي معروف او معلقه اش است كه در بحر كامل و در 88 بيت سروده شده است ، با اين مطلع :

عفت الديار محلها فمقامها       بمني تأبد غولها فرجامها

مضمون و مفاد قصيده اش ياد منزل محبوب و وصف شتر و لهو و تغزل و كرم  خود و فخر به خود و قومش ، به عادت شعراي جاهلي است .

5-  عمروبن كلثوم  :

او از قبيله تغلب كه پدرش رياست قوم را داشته و مادرش ليلي دختر مهلهل است [7]. شاعر در محيط عزت و رياست پرورش يافته و در سن پانزده سالگي به رياست قوم خود رسيده است و در محاكمه اي كه ميان دو قبيله ي تغلب و بكر با حضور عمروبن هند ، پادشاه حيره انجام يافت ، نماينده ي تغلب و وكيل و مدافع آن بوده و مدافع بكر نيز حارث پسر حلزه شاعر بوده است . چون عمروبن كلثوم به واسطه ي غرور و نخوت و جواني از عقل و سياست حارث شكست خورد و در اثر عدم رعايت مقام و احترام پادشاهي ، ملك حيره را آزرده ساخت ، خود و قومش خشمگين از مجلس بيرون آمدند و بالاخره طوري شد كه ملك حيره را در مجلس بكشت و باعث تشديد عداوت در بين تغلب و پادشاهان مناذره و طرفداران آنان و وخامت اوضاع و حوادث ناگوار براي شاعر شد . قسمتي از معلقه اش در اثناي داوري نظم شده و بقيه بعد از قتل پادشاه حيره سروده شده است . اين معلقه به اندازه اي شهرت داشته است كه افراد قبيله ي بني تغلب كوچك و بزرگ ، آن را از بر كرده و با ترنم و آواز مي خوانده اند .

اين معلقه در بحر وافر و داراي 101 بيت است با اين مطلع :

الاهبي بصحنك فاصبحينا         ولا تبقي خمور الا ندرينا

مضمون معلقه ي عمر شامل مفاخره ، وصف شراب و معشوقه و مفاخره و تهديد مي باشد .

6-  عنتره بن شداد ( 615 – 525 م )

او از شجاعان بنام و شاعران والامقام جاهليت است مادرش كنيزي حبشي و پدرش از بزرگان بني عبس بوده است . چون مادرش كنيزك بوده است ، پدر او را به فرزندي قبول نكرده و به كارهاي بردگان واداشته تا در جنگي كه با غارتگران درگير شده و دليري و مردانگي از خود نشان داده و آزاد شده است . سپس در جنگهاي زيادي شركت كرده است و در جنگ مشهور داحس و غبراء ، سركرده سپاه و پهلوان ميدان كارزار بوده است .

عنتره به عبله دختر عمويش عشق مي ورزيد . ولي او از شاعر نفرت داشته است . عنتره شخصيتي كم نظير و پاك و كريم و شجاع و دور از هر گونه پستي و دنائتي بوده است .

مشهورترين اشعارش معلقه ي اوست در بحر كامل و 81 بيت با اين مطلع :

هل غادر الشعراء متردم             ام هل عرفت الدار بعد توهم

7- حارث بن حلزه :

او يكي از بزرگان قبيله بكر بن وائل است كه در اواخر قرن ششم ميلادي در گذشته است . شهرت شاعر در اثر سرودن اين معلقه است . علت نظم آن موضوع داوري در حضور عمربن هند براي حل اختلاف در بين دو قبيله بكر و تغلب بوده است كه شاعر در دفاع از قوم خويش و رد سخنان و ادعاهاي عمر بن كلثوم سروده شده است .

در اين معلقه ، فن خطابه و فنون جنگي و هنر نمايي و مهارت قابل ملاحظه اي به چشم مي خورد .

معلقه ي حارث در بحر خفيف و داراي 82 بيت است با اين مطلع :

آذنتنا ببينها اسماء                      رب ثاو يمل منه الثواء

مضمون معلقه ي حارث بن حلزه عبارت است از : وقوف بر ديار محبوب و وصف شتر و تشبيه آن به شتر مرغ ( 14 – 1 )، دفاع از حقوق قوم و ابطال دروغها و ستمهاي قبيله تغلب ( 20 – 15 ) ، بي مبالاتي شاعر و قومش از سخن چينان ( 31 – 21 ) ، مفاخر بكريان ( 39 – 32 ) .

 

عصر اسلامي :

اين عصر با حضور اسلام ( 622م ) آغاز مي شود و تا زمان به قدرت رسيدن معاويه ( 40 هجري ) ادامه مي يابد . در اين دوره با استقرار نظام اسلامي ، بيشتر همتها مصروف آموختن و تفسير قرآن و جمع آوري حديث گرديد و عنايت به شعر با توجه به مضامين آن كه عموماً در اسلام مورد قبول و پذيرش نبود كم شد و به جاي آن ضرورت نشر و تبليغ دين جديد رونقي چشمگير به خطابه بخشيد . پيامبر اكرم ( ص ) و امام علي ( ع ) مشهورترين خطيبان اين عصر مي باشند .

كعب بن زهير ، حسان بن ثابت ، ابوذويب هذلي و خنساء نيز مشهورترين شاعران اين عصرند كه به دليل درك عصر جاهلي و اسلامي مخضرم خوانده مي شوند .

كعب بن زهير ، پس از ظهور اسلام به هجو پيامبر گرامي ( ص ) و دشمني با اسلام پرداخت و از سوي پيامبر مورد تهديد قرار گرفت و سرانجام توبه كرد و قصيده ي مشهور « بانت سعاد » را سرود و پيامبر او را بخشيد .

حسان بن ثابت نيز شاعر رسول الله و اهل مدينه بود . در جاهليت امراي شام را مدح مي كرد . سپس به دنبال هجرت رسول اكرم ( ص ) با قوم خود اسلام آورد  . رسول اكرم درباره ي او فرموده است « شعر حسان از زخم تير بر تن كافران كاري تر است» . شعر او پس از اسلام نيز فخامت دوره ي جاهلي را از دست نداد و با عناصر اسلامي در آميخت و شعر متعهد اسلامي را به وجود آورد .

انگيزه هاي خطابه در اين عصر به دليل ضرورت و احساس نياز و زوال شعر گسترش يافت . همچنين كتابت به دليل نياز به تدوين قرآن ، اداره ي جامعه و ارتباط با ديگر ملتها توسعه يافت .

اغراض شعر اسلامي شامل : دعوت به مبادي و اصول ديني ، هجو دشمنان ، رثاي شهداء و افتخار به پيروزي در مقابل دشمنان مي باشد .

معاني شعر اسلامي عميق ، دقيق ، سرشار از عاطفه ديني ، روشني و سادگي در معاني و افكار و خيال ، خودداري از غزل مجوني و هجو ركيك بود .

اسلوب شعر اسلامي : اجتناب از الفاظ غريب و مبتذل ، رواني و زيبايي سبك ، اقتباس از قرآن كريم و احاديث نبوي .

 

عصر اموي :

سرآغاز اين دوره با به قدرت رسيدن معاويه در سال 40 هجري مي باشد و به سال 132 هجري يعني همزمان با روي كار آمدن اولين خليفه ي عباسي پايان مي يابد .

عصر اموي را به دلايلي مي توان عصر بازگشت ارزشهاي جاهلي به ممالك اسلامي نام نهاد . فاسد بودن حاكمان ، عصبيت آنها ، افتخار به اصل و نسب و قبيله از ويژگيهاي بارز اين دوره مي باشد .

شعر عربي كه در عصر جاهلي تنها در خدمت قبيله بود در آغاز ظهور اسلام به خدمت دعوت دين جديد و نشر مبادي و اصول آن همت گماشت و در حقيقت به عنوان اسلحه اي در راستاي مبارزه با دشمنان اسلام محسوب مي شد . اما شعر دوره اموي ، بازگشت به مضمونها و ارزشهاي جاهلي است . اگر چه شعر از لحاظ معاني ، خيال ، عاطفه و اسلوب تغييرات چشمگيري داشت اما شاعر اموي همچنان به دوره ي جاهلي نظر داشته و ايستادن بر اطلال و دمن ، خود از بارزترين نمونه و دليل بازگشت جاهلانه است . نقش شاعران در امور سياسي اين دوره قابل اهميت است . رشد شعر سياسي و استقلال غزل ، تصويري آشكار از اوضاع سياسي و اجتماعي را به نمايش مي گذارد . شعر سياسي اين دوره كه حاصل كشمكش هاي داخلي احزاب و گروههاي مختلف بر سر خلافت مي باشد در بيشتر موارد براي اثبات و تأييد افكار و انديشه هاي اين گروهها به كار گرفته مي شد .

رشد شگرف شعر سياسي ، استقلال غزل ، اشعار نقائض ، تكوين فقه ، تفسير ، نحوه رسوخ زبان عربي در ديگر ممالك از دستاوردهاي ادبي اين دوره است .

نابغه جعدي – جميل بن معمر ( معروف به جميل بثينه [8]) – ليلي الا خيليه – عمر ابي ربيعه – وليد بن يزيد – ذوالرمه – اخطل – فرزدق – جرير – كميت بن زيد اسدي ، مشهورترين شعراي اين دوره مي باشند .

اقسام شعر در عصر اموي :

1 – شعر ديني : فرزدق ، كميت

2 – شعر سياسي : جرير ، اخطل ، فرزدق ، كميت

3 – غزل مجوني : عوامل اصلي گسترش آن اباحيگري و فساد اجتماعي محسوب مي باشد و اشعار عمر ابي ربيعه ، احوص ، وليد بن يزيد در اين قالب شعري سروده شده است .

4 – غزل عذري : فقر و محروميت از مهمترين دليلهاي رشد آن مي باشد . اشعار قيس بن ملوح ، جميل بن معمر ، ليلي الاخيليه در اين قالب شعري سروده شده است .

5 – اراجيز : ذوالرمه ، روبه

اسلوب ذوالرمه ميل به الفاظ غريب و اصطلاحات كهن عصر جاهلي مي باشد .

نقايض : اشعاري است كه شاعر با قصيده خود معاني قصيده ي دشمن را نقض مي كند و فخر دشمن را به هجو بر مي گرداند و فخر واقعي را به خود نسبت مي دهد . اصحاب نقائض، جرير ، اخطل و فرزدق مي باشند . ارزش نقائض از نظر سياسي نمايانگر اختلافها و كشمكشهاي احزاب سياسي بر سر خلافت مي باشد . از نظر اجتماعي ، تصويرگر جامعه اي است كه هنوز ارزشهاي جاهلي در آن حاكم است . از نظر ادبي نيز برخوردار از ارزشهاي لغوي و نيز حفظ زبان عربي مي باشد .

شاعران معروف عصر اموي :

1- اخطل ( 710 – 640 هجري )

او مشهورترين مداح بني اميه است . اسلوب وي در مدح ، همان اسلوب شاعران جاهلي است . قصايد را با تغزل آغاز مي كند و سپس به ذكر صفات ممدوح يا صفات قوم او گريز مي زند . مدايح او بيشتر در نشر دعوت بني اميه و بيان فضايل و توجيه اعمال آنهاست . وي آنان را سزاوارترين خلق به خلافت مي داند .

هجا در نزد اخطل غالباً بعد از مدح يا بعد از يك مقدمه تغزلي يا فخري آغاز مي شود و مخالف خود را به بخل و مكر محكوم مي كند . هجا ي اخطل بيشتر از آنكه تهاجمي باشد تدافعي است و در عين حال گزنده و درد آور . اخطل در وصف شراب از سبك مكتب اوسي ( مضري ) جاهلي كه بيشتر به وصف حسي تأكيد دارد نظر مي كند . شعر اخطل در تكسب به شعر نابغه شبيه است . اخطل به شاعر هجو ، فخر و شراب شهرت دارد .

2 – جرير ( 114 – 30 هجري )

شهرت جرير در هجا مي باشد . هجاي او دردآور و تلخ است و مانند ديگر شاعران هم عصرش از اسلوب شاعران جاهلي پيروي مي كرد . وي در هجا مفاخر خويش را به رخ حريف مي كشاند و از فخر به عنوان اهرمي براي تحقير استفاده مي كرد . مارون عبود معتقد است كه جرير بهتر از هر كس مي دانست چگونه مزبله ها را بكاود و آنچه نهان است پيش چشمان آورد و به توصيفشان پردازد .

3 – فرزدق ( 114 – 21  هجري )

فرزدق نيز همانند ديگر رقيبانش در موضوعات مختلف ادبي قدرت شعريش را بخصوص در هجا و فخر بروز مي داد . وي هجا را با فخر مي آميزد . يعني در قصائد هجوي خود ميدان وسيعي براي فخرو وخود ستايي مي گشايد . حتي هجوهايش را گاه با فخر آغاز مي كند و همواره از بالا بر خصم خود حمله مي كند . از اين رو گفته اند كه فرزدق چون هجو كند اعتلا جويد .

4 – عمر بن ابي ربيعه ( 93 – 23 هجري )

وي از شاعران غزلسراي بزرگ عرب است كه تنها براي زنان شعر مي سرود و ستايشگر پاكباز زيبايي بود . او از ميان شاعران گذشته مانند امروالقيس است و از جهت رقت كلام ، مي توان نزار قباني شاعر معاصر را با او همانند دانست .

استقلال شعر غزل از اشعار مجوني او شكل گرفت . زيرا وي تمام قصيده را مستقلاً به غزل اختصاص مي داد .

5 – كميت بن زيد اسدي ( 126 – 61 هجري )

او شاعر ، خطيب ، نسب شناس و از مشهورترين شاعران شيعه مي باشد . قصايد وي درباره ي اهل بيت به « هاشميات » معروف است .

 

منابع و مأخذ :

1- قرآن كريم

2 - نهج البلاغه ، حكمت 455 ، ترجمه محمد دشتي

3 - اسكندري ، احمد ، عناني ، مصطفي ، تاريخ ادبيات عرب ، ترجمه رادمنش ، سيد محمد ، ص 125 +

4 - ترجاني زاده ، احمد ، شرح معلقات سبع ، انتشارات سروش ، ص 15

5 - ذكاوتي قراگزلو ، عليرضا ، ترجمه العصر الجاهلي ، انتشارات امير كبير ، ص 13

6-  الفا خوري ، حنا ، تاريخ ادبيات عربي ، ترجمه ي آيتي ، عبدالمحمد ، انتشارات توس ، ص 37

7- محلاتي شيرازي ، صدرالدين ، مقدماتي بر تاريخ ادبيات عرب ص 33

8 - نظام تهراني ، نادر – واعظ ، سعيد – نصوص من النثر و الشعر منذ صدر الا سلام حتي سقوط بغداد – ص 22

 



1 – ذكاوتي قراگزلو ، عليرضا ، ترجمه العصر الجاهلي ، انتشارات امير كبير ، ص 13

2 – محلاتي شيرازي ، صدرالدين ، مقدماتي بر تاريخ عرب ص 33

3 – سوره يوسف ، آيه 2

4 – الفا خوري ، حنا ، تاريخ ادبيات عربي ، ترجمه ي آيتي ، عبدالمحمد ، انتشارات توس ، ص 37

1- ترجاني زاده ، احمد ، شرح معلقات سبع ، انتشارات سروش ، ص 15

2 – نهج البلاغه ، حكمت 455 ، ترجمه محمد دشتي

1- اسكندري ، احمد ، عناني ، مصطفي ، تاريخ ادبيات عرب ، ترجمه رادمنش ، سيد محمد ، ص 125 +

1 – نظام تهراني ، نادر – واعظ ، سعيد – نصوص من النثر و الشعر منذ صدر الا سلام حتي سقوط بغداد – ص 22

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


تأثیر اشعار متنبی بر غزلیات حافظ با رویکرد ادبیات تطبیقی
4 / 7 / 1391 ساعت 6:0 | بازدید : 5492 | نویسنده : علیرضاحسینی سقز | ( نظرات )
  ادبیات تطبیقی که در زبان عربی به آن «الأدب المقارن» گفته می شود، شاخه ای از ادبیات، یا به تعبیرِ بهتر، شاخه ای از نقد ادبی است که به مقایسه میان آثار ادبی در زبان های مختلف می پردازد و شباهت ها و نقاط افتراق آن آثار را از جنبه ها و زوایای گوناگون ادبی تحلیل و بررسی می کند. به دیگر سخن، ادبیات تطبیقی به بحث و بررسی تأثیرگذاری آثار ادبی ملت های مختلف می پردازد و از انعکاس ها و بازتاب های ادبیات یک ملت در ادبیاتِ سایر ملت ها سخن می گوید. به طور خلاصه می توان گفت که ادبیات تطبیقی، تصویر و انعکاس ادبیات یک ملت در ادبیات سایر ملت ها است. از رهگذر بررسی ادبیات به گونه تطبیقی ارزش آثار ادبی هرچه دقیق تر و بهتر نمایان می شود. بی تردید ادبیات زبان های مختلف بر یکدیگر تأثیر متقابلی داشته اند. در این میان میزان تأثیر و تأثر ادبیات عربی و فارسی از همدیگر امری است که بر هیچ فارسی زبان و عرب زبانی پنهان نیست. لسان الغیب حافظ ، یکی از بزرگترین شاعران غزل سرای نیمة اوّل قرن هشتم ، که با مهارتی کم نظیر با الفاظ بسیار زیبا همراه با صنایع لفظی ، مضامین عالی با معانی بسیار در ابیات کوتاه گنجانیده و در غزلهای عالی خود افکار دقیق عرفانی ، حکمی و غنایی را همراه با ترکیبات و الفاظ برگزیده ، بدیع ، تازه و منتخب همراه کرده و از این راه شاهکارهای جاویدان بی بدیلی در ادب پارسی بوجود آورده که در این راه بس دشوار از مضامین ، اندیشه ها و سخنان بکار رفته در آثار شعرای طراز اوّل عرب و یا زبان و ادبیات فارسی پیش از خود با باز آفرینی زیبا و عالی آنها نهایت استفاده را برده است متنبي و حافظ دو قله بلند ادب عربي و فارسي هستند كه هردو سر به قله كيوان و اوج آسمان دارند. هردو به اخذ و اقتباس از آثار گذشتگان و فرآوري آن به شكلي بديع و بي‏نظير شهرت دارند. آثار هردو برآيند تلاش‏هاي گذشتگان به اضافه معماري و طراحي جديد و بي‏بديل به مدد قريحه و ذوق خداداد آنهاست. متنبي غزل را براي شروع به عنوان تشبيب در ابتداي قصايد خود آورده و انگيزه او در غزل سرايي، عرف و پسند مردم روزگارش بوده است، حال آنكه حافظ غزل سراست، حافظ عاشق است و هستي را طفيل عشق مي‏داند، متنبي عشق را بيماري مي‏پندارد. با اين وجود هردو گوينده بزرگ با دو هدف و نگرش متفاوت دست به غزل سرايي زده‏اند. حافظ سخت متاثر از ادب عربي است، بالطبع متنبي هم كه جايگاه ويژه‏اي در ادب عربي دارد، مطمح نظر او بوده به گونه‏اي كه در ديوان او يك مصراع از اشعار متنبي ديده مي‏شود و مضامين بسيار نزديك و شبيه به مضامين متنبي در غزليات او ديده مي‏شود كه صاحب نظران به آن اشاره كرده اند. اینکه قطعا ادعا کرد حافظ از متنبی تاثیر پذیرفته است، ادعای ساده ای نیست و نیاز به بررسی فراوان دارد، بررسی ها نشان می دهند حافظ از متنبی تاثیر پذیرفته و آنهم با توجه به بیتی که در کتاب « از کوچه رندان » دکتر عبد الحسین زرین کوب آمده که خواجه فرمود:پیمان شکن هر آینه گردد شکسته حال آن العهود عند ملیک النهی ذم البته این تاثیر گذاری اندک بوده همچنین میدانیم حافظ از شاعرانی همچون ( سعدی و سلمان ساوجی و...) تاثیر پذیرفته حافظ فرماید: استاد سخن سعدی است پیش همه کس اما دارد سخن حافظ طرز سخن خواجو، ومیدانیم که سعدی با توجه به مقالات و پایان نامه هایی که وجود دارد ثابت شده که از متنبی تاثیر پذیرفته و حافظ هم چون از سعدی تاثیر پذیرفته گزافه نیست که بگوییم به طور غیر مستقیم تحت تاثیر متنبی بوده است. در بررسی تصاویر و مضامین مشترک نیز به موارد مشترکی از جمله : لاغری عاشق که به هلال ماه تشبیه شده، یا نقابی که بر ابر تشبیه شده و جلوی صورت محبوب ( ماه و خورشید ) را میگیرد، حیات بخشی آب دهان، گریه فراوان از فراق محبوب و ... را میتوان اشاره کرد.باید توجه کرد که اگر حافظ از متنبی تاثیر پذیرفته باشد این نه تنها دلیل نقص حافظ نیست بلکه به نوعی دلیل قدرت و توانایی و درک بالای حافظ است که از ادبیات ملل دیگر و شعر شاعران قبل خود تاثیر پذیرفته . این اسطوره بزرگ ایرانی چنان مضامین شاعری را بیان میکند که گویا خود او اولین کسی است که چنین مضمونی را اورده مثلا متنبی خود را در لاغری در راه عشق « محاق » ماه میپندارد ولی حافظ در ملمعی زیبا گوید:بعد ت منک و قد صرت ذائبا کالهلال اگرچه روی مهت ندیده ام به تمامی ، البته این ابیات غزل متنبی در برابر غزلیات شیوای حافظ حکایت قطره در برابر دریاست چرا که متنبی فقط از باب تقلید سروده و گاهی چون عاشق پیشگان قدم در عشق گذاشته و به ندرت نوآوری در غزل دارد اما حافظ با تلفیق عشق پاک زمینی و عرفان آسمانی،، دیوانی پر از در و گوهر به جامعه بشری مخصوصا ایرانی تقدیم کرده، بدان گونه که در هر خانه ای دیوانش را در کنار قرآن جا داده اند.
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


تصحیح و ترجمه ی فارسی غزل عربی حافظ
4 / 7 / 1391 ساعت 6:0 | بازدید : 5440 | نویسنده : علیرضاحسینی سقز | ( نظرات )
عنوان مقاله: تصحیح و ترجمه ی غزل عربی حافظ (1 صفحه)
نویسنده : انصاری، قاسم
چکیده :
کلمات کلیدی :

تصحیح و ترجمه‏ ی‏ غزل عربی حافظ به فارسی

دکتر قاسم انصاری-قزوین

مقاله‏ی محقق ارجمند جناب دکتر احمد مجاهد در شماره‏ی 17 ماهنامه‏ی‏ وزین حافظ،ص 37،مرداد 84،تحت عنوان‏ «رفع اشتباه از یک غزل حافظ»قلمزن‏ ناچیز این سطور را بر آن داشت که دیوان‏ حافظ چاپ دانشگاه تبریز و شرح عرفانی‏ غزل‏های حافظ،ختمی لاهوری،نشر قطره‏ را باهم مقایسه کنم و با استفاده از این دو نسخه،غزل عربی حافظ را-به زعم خود- بدین صورت تصحیح کنم:

1-

الم یأن للحباب أن یترحموا و للنّاقضین العهد أن یتندّموا

2-

الم یأتهم انباء من فات عهدهم‏ و فی صدره نار الاسی تتضرّم

3-

فیالیت قومی یعلمون بما جری‏ علی مرتج منهم فیعفوا و یرحموا

4-

حکی الدّمع منّی و الجوارح و اضمرت‏ فیا عجبا من صامت یتکلّم

5-

اتی موسم النیّروز و اخضرّت الرّبی‏ و راوق مر و النّدامی ترنّموا

6-

و یا من علا کلّ السّلاطین سطوه‏ ترنّم جزاک اللّه و الخیر تغنم

7-

بنوا عمّنا هبّوا/حبّوا علینا بجرعه‏ و للفضل اسباب بها یتوسّم

8-

شهور بها الاوطار تقضی من القضا و فی شأننا عیش الرّبیع محّرم

9-

لکلّ من الخّلان ذخر و نعمه‏ و للحافظ المسکین فقر و مغرم

اگر این تصحیح،صحیح و مقرون به‏ حقیقت باشد و مقبول طبع حافظپژوهان‏ قرار گیرد،ترجمه‏ی ابیات-با توجه به کار ختمی لاهوری-چنین می‏شود:

1-وقت آن نرسیده است که یاران مهربانی‏ کنند؟/و عهدشکنان پشیمان شوند؟/ 2-خبر کسی که عهد و پیمان او شکسته/ و آتش اندوه در دلش بر افروخته،به گوش‏ آنان نرسیده است؟/3-ای کاش خویشان و یاران بر آنچه بدین/امید بسته به آنان، گذشته است،می‏دانستند و عفو و ترحم‏ می‏کردند/4-اشک و جوارح من از اندوه‏ دلم حکایت دارد/شگفتا که بی‏زبان سخن‏ می‏گوید؟!/5-موسم نوروز فرا رسید و دشت و دمن سبز شد/باده صاف و زلال‏ گردید و مستان به ترنم آمدند/6-ای که‏ در شکوه برتر از شاهانی!/پاداش تو با خدا -به ترنم در آی و نیکی را مغتنم شمار/ 7-یاران(پسر عموها)!جرعه‏یی به ما بنوشانید(به جرعه‏یی مهربانی کنید)/که‏ می‏شود با اسباب و وسایل به فضل و بزرگی‏ رسید/8-ماه‏هایی هست که آرزومندان در آن‏ها به آرزوی خود می‏رسند/امّا عیش و نوش بهار بر ما حرام است/9-همه‏ی‏ دوستان گنج و نعمتی دارند/حافظ بیچاره‏ مستمند و زیان‏دیده است.

حشو قبیح‏71

علی میثمی تبریز

حافظا گر نروی از در او هم روزی‏ گذری بر سرت از گوشه کناری بکند

بیست و پنج سال است روی حافظ کار می‏کنم.به عقیده‏ی من،این بیت حشو قبیح است!حافظ این طوری نمی‏گوید. درباره‏ی این شعر فکر کرده و پیدا کردم.اینک تقدیم حافظپژوهان و حافظدوستان می‏کنم.

با در نظر گرفتن ایهام،کار همیشگی‏ حافظ،صورت صحیح شعر این است:

حافظا گر نروی از در آن مه روزی‏ گذری بر سرت از گوشه کناری بکند
کاغذین جامه‏72

حافظ گفته است:

کاغذین جامه به خوناب بشویم که فلک‏ رهنمونیم به پایِ علم داد نکرد

یکی از رسوم دادخواهی در ایران، چنان‏که از اشعار خاقانی شروانی،عطار نیشابوری و کمال الدین اسماعیل و جمال الدین عبد الرزاق اصفهانی(شاعران‏ قرن ششم)پیداست،آن بوده است که در نقاط معینی از شهر که در مسیر و معبر حاکم یا وزیر مقتدر زمان بوده است، پرچم یا بیرقی به نام«علم داد»نصب‏ می‏کرده‏اند،تا هرکس که بر او ظلمی‏ رفته است،با پوشیدن پیراهنی کاغذین‏ که با خط درشت شکایت او بر آن‏ نوشته می‏شد،دادخواهی خود را به‏ استحضار آن بزرگ برساند.چنان‏که‏ خاقانی در مقام تغزّل به این سابقه‏ چنین اشارت کرده است:

از جور یار،پیرهن کاغذین کنم‏ کو کاغذ و سر قلم از من دریغ داشت

عطار نیز در غزلی می‏گوید:

سزد که پیرهن کاغذین کند عطار که شد ز نفس بدآموز پیرهن کفنم

عطار در منطق الطیر نیز در داستان‏ شیخ صنعان نسبت به مریدان شیخ که‏ او را در روم با معشوقه‏ی ترسایش رها کرده‏اند،با اشاره به همین رسم کهن‏ می‏گوید:

لازم درگاه حق باشیم ما در تظلّم،خاک می‏پاشیم ما پیرهن پوشیم از کاغذ همه‏ در رسیم آخر به شیخ خود همه

کمال الدین اسماعیل نیز می‏گوید:

کاغذین جامه بپوشید و به درگاه آمد زاده‏ی خاطر من تا بدهی داد مرا

همین مضامین در اشعار شعرای قرون‏ بعدی از جمله امیر خسرو دهلوی‏ (651-725 ق./1253-1324 م.)،اوحدی‏ مراغه‏ای و حافظ دیده می‏شود.(تلخیص‏ از تاریخ حقوق ایران،تألیف حسن امین)

|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


ترجمه ى اشعار عربي حافظ به فارسی
4 / 7 / 1391 ساعت 6:0 | بازدید : 5067 | نویسنده : علیرضاحسینی سقز | ( نظرات )


۱-اَلا يا اَيُّهالسّاقي اَدِركأساً و ناوِلها  *كه عشق آسان نمود اول ولي افتاد مشكلها

ترجمه ى كلمات عربي:(بدان وآگاه باش/ اي ساقي/بگردان/جام شراب را/وبده آن را)

ترجمه بيت:اي ساقي جام را به اهل مجلس و من بگردان و شراب بده @ كه عشق در اول آسان به نظر آمد ولي بعداً مشكلات زيادي پيش آمد.

2-حضوري گر همي خواهي از و غايب مشو حافظ

                                    مَتَى مَا تَلْقَ مَن تَهوَى دَعِ الدَّ نيا وَاهمِلها

ترجمه ى كلمات عربي:(هر گاه/حرف زايد/ملاقات كني /كسي كه/دوست ميداري/وداع گو ، ترك كن/دنيا /ورها كن آن را)

ترجمه بيت:اگر خواهان حضور در پيشگاه معشوق هستي او را رها مكن@و هر گاه

 مي خواهي ملاقات كني كسي را كه دوست مي داري دنيا را ترك و رها كن .

3-در حلقه گل و مل خوش خواند دوش بلبل @هَاتِ الصَبوح هُبُّوايا اَيُّها السُّكارا

ترجمه ى كلمات عربي:(بياور و بده/شراب صبحگاهي/برخيزيد/اي مستان)

ترجمه بيت: ديشب در مجلس گل و شراب ،بلبل خوش نغمه اي سر داد@شراب صبحگاهي را بياور و بده و اي مستان بيدار شويد .

4-آن تلخ وش كه صوفي ام الخبائثش خواند@ اَشهَى لَنا وَ اَحلَى مِن قُبلَهِ العَذَرا

ترجمه ى كلمات عربي:(لذيذتر است/براي ما/و شيرين تراست /از /بوسه/دوشيزگان است)

ترجمه بيت: آن شراب تلخ گونه كه صوفي آن را مادر پليديها خواند@لذيذتراست براي ما و شيرين تر از بوسه ي دوشيزگان است.

5-مي د مد صبح و كِلّه بست سحاب             اَلصّبوح،اَلصّبوح يا اَصحاب

ترجمه بيت: سپيده ى صبح ميدمدو ابر هم پرده انداخته در آسمان@باده ى صبحگاهي، باده ى صبحگاهي اي ياران

6- مي چكد ژاله بر رخ لاله                            اَلمُدام ، اَلمُدام يا اَحباب

ترجمه ى كلمات عربي:(شراب انگورى ،هميشه،باراني كه پيوسته ببارد/اي دوستان)

ترجمه بيت:شبنم بر چهره لاله مي چكد @   اي دوستان شراب ، شراب (بياوريد)

7-در ميخانه بسته اند دگر                          اِفتَتِح يا مُفَتِّحَ الاَبواب

ترجمه ى كلمات عربي:(بازكن/اي گشاينده / درها)

ترجمه بيت : باز در ميخانه را بسته اند@اي گشاينده ى درها باز گشاي .

8-چشم حافظ زير بام قصر آن حوري سرشت

                                                شيوه ى جَنّاتُ تَجري تَحتِهَا الاَنهار داشت

حوري سرشت : حورنژاد ( حور: زن سياه چشم/زن بهشتي/در عربي حور جمع حَورَاء : زني سپيد پوست كه سياهي چشم و موي اوبه غايت باشد ولي در پارسي آن را مفرد گيرند و جمع آن حوران)

ترجمه ى كلمات عربي:([جمع جنت/بهشت ها/باغها]/جاري مي شود/زير آن/نهرها)

ترجمه بيت : چشم حافظ به فرود بام قصر آن جانان حوري نژاد@شيوة بهشتي داشت كه از زير آن نهرها جاري است.

۹-شب وصلست و طي شد نامه هجر             سلامٌ فيهِ حَتّى مَطلَع الفَجر

طي شد: در نورديده شد، درنوشته شد ، پيچيده شد- هَجر : هجران ، دوري ، به فتح اول ولي معمولا" به كسر مي خوانند.

ترجمه ى كلمات عربي : سلامت است/در آن/تا/طلوع /پگاه

ترجمه بيت : امشب شب وصل است و دفتر هجر بسته و پيچيده شد@ودر آن تا طلوع پگاه سلامت و سعادت است.

10-من از رندي نخواهم كرد توبه                    وَلَو آذَيتَنِي بِالهَجرِ وَالحَجر

رندي :قلندري و وارستگي ،رهايي از بند و قيود ظاهري ، خوش باشي

ترجمه ى كلمات عربي : ( اگر چه/مرا بيازاري/باهجران/ومنع كردن و بازداشتن)

ترجمه بيت : من از قلندري و وارستگي توبه نخواهم كرد@ اگرچه مرا با هجران و منع كردن از خود بيازاري.

|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


ترجمه قصیده ریتا اثر محمود درویش از عربی به فارسی
4 / 7 / 1391 ساعت 6:0 | بازدید : 6607 | نویسنده : علیرضاحسینی سقز | ( نظرات )

ترجمه قصیده ریتا اثر محمود درویش از عربی به فارسی

بين ريتا وعيوني . . بندقية

والذي يعرف ريتا ينحني

ويصلي

لإله في العيون

العسلية

وأنا قبلت ريتا

عندما كانت صغيرة

وأنا أذكر كيف التصقت

بي وغطت

ساعدي أحلى ضفيرة

وأنا أذكر ريتا

مثلما يذكر عصفور غديره

 

آه

ريتا

 

بيننا مليون عصفور وصورة

ومواعيد كثيرة

أطلقت نارا عليها . .

بندقية

إسم ريتا كان عيدا في فمي

جسم ريتا كان عرسا في دمي

وأنا ضعت بريتا

. . سنتين

وهي نامت فوق زندي سنتين

وتعاهدنا على أجمل كأس واحترقنا

في

نبيذ الشفتين

وولدنا مرتين

آه . . ريتا

أي شيء رد عن عينيك

عيني

سوى إغفاءتين

وغيوم عسليه

قبل هذي البندقية

كان يا ما كان

يا

صمت العشية

قمري هاجر في الصبح بعيدا

في العيون العسلية

والمدينة

كنست

كل المغنين وريتا

بين ريتا وعيوني . . بندقية

 

ترجمه به فارسی

 

ریتا و تفنگ

میان  چشمان من و ریتا

تفنگی است و کسی

که ریتا را می شناسد

خم می شود

و نماز می برد

برای خدایی

که در چشمان عسلی است.

آه...ریتا

میان ما

یک میلیون گنجشک و تصویر است

و وعده های بسیاری

 که تفنگ

به رویشان

آتش گشوده است.

یکی بود

 یکی نبود

 ای  سکوت شامگاه

ماه من

به دور ها هجرت کرد

به چشمان عسلی

و شهر

تمام آواز خوانان را

 و ریتا را روبیده است

و اینک

میان چشمان من و ریتا

تفنگی است.

 

|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


گرووپی بێستوونی كرماشان موزیك و گۆرانی كوردیان له‌ فیستیڤاڵی فه‌جر پێشكه‌ش كرد
4 / 7 / 1391 ساعت 4:45 | بازدید : 4671 | نویسنده : علیرضاحسینی سقز | ( نظرات )
هونه‌ری - گرووپی بێستوونی كرماشان موزیك و گۆرانی كوردیان له‌ فیستیڤاڵی فه‌جر پێشكه‌ش كرد

PNA- مه‌نسوور جیهانی/ تاران ـ گرووپی موزیكی ته‌نبوور ژه‌نانی "بێستوون"ی كرماشان، له‌ فیستیڤاڵی نێونه‌ته‌وه‌یی موزیكی فه‌جر گۆرانی كوردی پێشكه‌ش كرد.

به‌ پێی راپۆرتی تایبه‌تی به‌شی هونه‌ریی ئاژانسی هه‌‌واڵی په‌یامنێر له‌ شاری تاران، گرووپی موزیكی ته‌نبوور ژه‌نانی "بێستوون"ی كرماشان به‌ ده‌نگی "فوئاد حوسێنی" له‌ به‌شی لاوه‌كی بیست و پێنجه‌مین خولی فیستیڤاڵی نێونه‌ته‌وه‌یی موزیكی فه‌جر، كۆمه‌ڵێك پارچه‌ موزیكی ره‌سه‌نی ناوچه‌ی كرماشان و هه‌روه‌ها چه‌ندین مه‌قامی كۆنی كورده‌واریان به‌ ئامێری ته‌نبوور له‌ هۆڵی سووره‌ی حه‌وزه‌ی هونه‌ری تاران پێشكه‌ش كرد.

گرووپی موزیكی ته‌نبوور ژه‌نانی "بێستوون"ی كرماشان ساڵی 1992 به‌ سه‌رپه‌ره‌ستی "بێهزاد مورادی" به‌ مه‌به‌ستی پاراستن و په‌ره‌پێدانی موزیكی مه‌قامه‌ ره‌سه‌نه‌كانی ته‌نبووری كورده‌واری و هه‌وره‌ها فێركردنی ئه‌م ئاوازانه‌ به‌ هۆگرانی موزیك له‌ شاری كرماشان دامه‌زراوه‌ و تا ئێستا له‌ فیستیڤاڵی جۆراوجۆردا به‌شدارییه‌كی به‌رچاوی كردووه‌ و هه‌روه‌ها خه‌ڵاتی گرینگ و پڕبایخیشی به‌ده‌ستهێناوه‌، له‌وانه‌: پله‌ی یه‌كه‌می فیستیڤاڵی نێونه‌ته‌وه‌یی موزیكی فه‌جر له‌ ساڵی 2004، پله‌ی یه‌كه‌می فیستیڤاڵی به‌رهه‌مه‌كانی رادیۆ و ته‌له‌فیزیۆنی ئێران له‌ ساڵی 2005، پله‌ی دووه‌می فیستیڤاڵی موزیكی سه‌رتاسه‌ری ئێران له‌ ساڵی 2006 و پله‌ی یه‌كه‌می فیستیڤاڵی نێونه‌ته‌وه‌یی موزیكی فه‌جر له‌ ساڵی 2007.

ئه‌و گرووپه‌ هه‌روه‌ها له‌ وڵاتانی توركیا، ئیمارات، رووسیا و پاكستان كۆنسێرتی ساز كردووه‌، تیایدا به‌ ئامێری ته‌نبوور به‌ شێوه‌ی تاكژه‌نی و پێكه‌وه‌ژه‌نینی گرووپ كۆمه‌ڵێك له‌ مه‌قام و ئاوازه‌ ره‌سه‌نه‌كانی ناوچه‌ی كرماشانیان پێشكه‌ش كردووه‌.

گرووپی موزیكی "بێستوون" له‌ فیستیڤاڵی نێونه‌ته‌وه‌یی موزیكی فه‌جر كۆمه‌ڵێك پارچه‌ موزیكیان پێشكه‌ش كرد، له‌وانه‌:
ـ پارچه‌ موزیكی "چاوگه‌ی نوور"، ئاوازدانه‌ر و دابه‌شكردنی موزیك: بێهزاد مورادی.ـ پارچه‌ موزیكی "حیبله‌ی مه‌هیستان"، ئاوازدانه‌ر و دابه‌شكردنی موزیك: بێهزاد مورادی.ـ پارچه‌ موزیكی "خه‌یاڵی خۆش"، ئاوازدانه‌ر و دابه‌شكردنی موزیك: بێهزاد مورادی.

ـ پارچه‌ موزیكی "هاوڕازی یاران"، ئاوازدانه‌ر و دابه‌شكردنی موزیك: بێهزاد مورادی.
ـ پێكه‌وه‌ ژه‌نینی گرووپ، ئاوازدانه‌ر و دابه‌شكردنی موزیك: بێهزاد مورادی.ـ پارچه‌ موزیكی "ناڵه‌ی ته‌نبوور"، ئاوازدانه‌ر و دابه‌شكردنی موزیك: بێهزاد مورادی.ـ پارچه‌ موزیكی "یارانی هاوده‌م"، ئاوازدانه‌ر و دابه‌شكردنی موزیك: بێهزاد مورادی.

ـ پارچه‌ موزیكی "ساقی ده‌وران"، ئاوازدانه‌ر و دابه‌شكردنی موزیك: بێهزاد مورادی.
ـ ساز و ئاواز، ئاوازدانه‌ر و دابه‌شكردنی موزیك: بێهزاد مورادی.ـ پارچه‌ موزیكی "قه‌ڵه‌نده‌رانه‌"، ئاوازدانه‌ر و دابه‌شكردنی موزیك: بێهزاد مورادی.ـ پێكه‌وه‌ ژه‌نینی گرووپ، ئاوازدانه‌ر و دابه‌شكردنی موزیك: بێهزاد مورادی.

ـ پارچه‌ موزیكی "مونسی دڵ"، ئاوازدانه‌ر و دابه‌شكردنی موزیك: بێهزاد مورادی.

گرووپی موزیكی "بێستوون" له‌ 13 هونه‌رمه‌ندی كرماشانی پێكهاتووه‌ كه‌ بریتین له‌:

بێهزاد مورادی ـ سه‌رپه‌ره‌ستی گرووپ، ئامێرژه‌نی ته‌نبوور، جه‌هانگیر جه‌مشیدی ـ ئامێرژه‌نی ته‌نبوور، هووشه‌نگ ئه‌ده‌ب ئاوازه‌ ـ ئامێرژه‌نی ته‌نبوور، مێهرداد ئه‌كبه‌ری ـ ئامێرژه‌نی ته‌نبوور، قودره‌توڵڵا خاده‌می ـ ئامێرژه‌نی ته‌نبوور، كورووش شه‌ربه‌تی ـ ئامێرژه‌نی ته‌نبوور، كورووش به‌هرامی ـ ئامێرژه‌نی عوود، زوڕنا و نه‌رمه‌نای، حه‌مید ره‌زا خوجه‌ندی ـ ئامێرژه‌نی ده‌ف، نیما ره‌حمه‌تی ـ ئامێرژه‌نی كه‌مانچه‌، مه‌جید عه‌لیزاده‌ ـ ئامێرژه‌نی زه‌رب و ده‌ف، ئێلهام به‌رقه‌مدی ـ ئامێرژه‌نی ده‌ف، زه‌هرا نادری ـ ئامێرژه‌نی ده‌ف، مێهدی ره‌حمانی ـ ئامێرژه‌نی ته‌پڵ و سه‌ید جه‌واد (فوئاد) حوسێنی ـ گۆرانیبێژ.

|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


ڕێگایه‌كی ئاسان بۆ ئه‌وه‌ی بزانیت كۆمپیوته‌ره‌كه‌ت له‌ مه‌ترسی هاك كردن به‌دوره‌ یان نا؟
4 / 7 / 1391 ساعت 4:45 | بازدید : 4810 | نویسنده : علیرضاحسینی سقز | ( نظرات )

كرداری هاك كردن له‌سه‌ر سیسته‌می ئه‌و تۆڕه‌ ئه‌نجامده‌درێت كه‌ به‌سێرڤه‌ر و كلاینێت كارده‌كات، ئه‌مه‌ش به‌بێ په‌یوه‌ندی روونادات، كه‌واته‌ هیچ هاك كردنێك به‌بێ په‌یوه‌ندی نێوان كۆمپیوته‌ری هاككه‌ران و نێچیره‌كان روونادات، جا په‌یوه‌ندییه‌كه‌ له‌رێگای ئینته‌رنێته‌وه‌ بێت، یاخود تۆڕێكی تری ناوخۆیی. ئه‌و كه‌سانه‌ی ئه‌م كاره‌ش ده‌كه‌ن پشت به‌كرداری په‌یوه‌ندی كردنی راسته‌وخۆ به‌و كه‌سانه‌ ده‌به‌ستن كه‌ مه‌به‌ستییانه‌، ئه‌مه‌ش له‌رێگای پرۆگرامێك ده‌بێت كه‌ دوو كۆپی هه‌بێت، یه‌كێكی له‌لای خۆیان ده‌هێلنه‌وه‌ و ئه‌وه‌كه‌ی تریشی بۆ كومپیوته‌ری به‌رامبه‌ر ده‌نێرن تا پرۆگرامه‌كانی ناوی بناسێت، دواتر له‌گه‌ڵ داگیرسانی كۆمپیوته‌ری نێچیره‌كه‌ هه‌ڵده‌ستێ به‌ دروستكردنی چه‌ندان خاڵی لاواز (هۆڵ) له‌ كۆمپیوته‌ره‌كه‌، به‌مجۆره‌ كرداری هاك كردنه‌كه‌ ده‌ست پێده‌كات، به‌ڵام هاك كه‌ران چۆن ده‌توانن پرۆگرامه‌كه‌ بنێرنه‌ ناو كۆمپیوته‌ری به‌رامبه‌ر؟

رێگاكان زۆرن به‌ڵام به‌گشتی ئه‌مانه‌ پیاده‌ ده‌كرێن:
1.  له‌رێگای پۆستی ئه‌لیكترۆنی: ئه‌م رێگایه‌ له‌هه‌موو رێگاكانی تر بڵاوتره‌، كه‌سی هاككه‌ر هه‌ڵده‌ستێت به‌ناردنی نامه‌یه‌ك كه‌ هه‌ڵگری پڕۆگرامه‌كه‌یه‌، كاتێك كه‌ ده‌گاته‌ كه‌سی به‌رامبه‌ر، سه‌ری سوڕده‌مینێ چونكه‌ زۆرجار به‌تاڵه‌، یاخود شتی وه‌های تێدا نووسراوه‌ كه‌ واتای گرنگ ببه‌خشن وه‌ك ئامۆژگاری و هه‌واڵی سه‌رسوڕهێنه‌ر، یاخود پڕۆگرامه‌كه‌ له‌ناو فایل و وێنه‌ی هاوپێچی ئیمه‌یڵكه‌ ده‌دانێت. له‌كاتی داونلۆدكردن یاخود سه‌یف كردنی وێنه‌ یاخو فایله‌ هاوپێچكه‌، پڕۆگرامه‌كه‌ به‌شێوه‌یه‌كی خۆكرده‌نی كارده‌كات به‌بێ روودانی هیچ گرفت و نیشانه‌یه‌ك.
2. ئه‌و كۆڕگه‌ و سایتانه‌ی كه‌ سه‌ردانیان زۆره‌: هاككه‌ره‌كان له‌رێگای فایله‌كانی كوكی (cookies) ئه‌م جۆره‌ مۆڵگانه‌ش به‌كارده‌هێنن. بۆ گه‌یاندنی پڕۆگرامه‌كه‌ به‌ كۆمپیوته‌ری نێچیره‌كه‌، چونكه‌ زۆرجار له‌ فایله‌كانی كوكی ژماره‌ تایبه‌تییه‌كانی ئایپی به‌كاربه‌ر سه‌یف ده‌بێت. به‌تایبه‌تیش ناوی به‌كاربه‌ر و پاسۆرد، ئه‌مانه‌ش له‌وكاتانه‌ ئه‌نجام ده‌درێت كه‌ ده‌پرسێت "پاسۆرد بنوسه‌" و له‌ته‌نیشتیدا چوارگۆشه‌یه‌كی بچووك هه‌یه‌ ناوی "chick box". ئه‌نجام له‌ رێگای ئه‌م جۆره‌ سه‌یڤ كردنه‌، نوسخه‌ی پڕۆگرامه‌كه‌ ده‌چێته‌ ناو كۆمپیوته‌ری كه‌سی ده‌ستنیشانكراو.
3.  له‌رێگای په‌یوه‌ندیكردنی كۆمپیوته‌ر به‌ئینته‌رنێت، ئه‌م رێگایه‌ش مه‌ترسیدارترین شێوازه‌ و ناونیشانی به‌رامبه‌ر به‌ته‌واوی ده‌رده‌كه‌وێت.
جا بۆ ئه‌وه‌ی له‌ كۆمپیوته‌ره‌كه‌ی خۆمان دڵنیانبین و بزانین مه‌ترسی هاككه‌رانمان له‌سه‌ره‌، پێویسته‌ جاربه‌جار چاودێری كۆمپیوته‌ره‌كانمان بكه‌ین، ئه‌مكاره‌ش به‌ ئه‌نجامدانی ئه‌م هه‌نگاوانه‌ ده‌بێت.
كلیك له‌سه‌ر start بكه‌ و پاشان كلیك له‌سه‌ر run له‌ناو ویندۆی ڕه‌ن ئه‌م ده‌سته‌واژه‌ بنووسه‌ و ئۆكه‌ی بكه‌ cmd پاشان په‌نجه‌ره‌ی دۆس ده‌كرێته‌وه‌ و تێیدا ئه‌م ده‌سته‌واژانه‌ی خواره‌وه‌ یه‌ك یه‌ك ده‌نووسین و ئینته‌رێك ده‌كه‌ین و تاقییان ده‌كه‌ینه‌وه‌ چونكه‌ نووسینی هه‌ر یه‌ك له‌و ده‌سته‌واژانه‌ ئه‌نجامی جۆره‌ تێستێكی تایبه‌ت به‌ كۆمپیوته‌ره‌كه‌مان نیشان ده‌دات به‌م شێوه‌یه‌:
netstat حاڵه‌تی تۆڕه‌كه‌ ده‌بینین و هه‌موو ئه‌و پۆرتاانه‌شمان بۆ ده‌رده‌كه‌وێت، كه‌ كراونه‌ته‌وه‌ له‌سه‌ر كۆمپیوته‌ره‌كانمان.
netstat -a تێیدا ژماره‌ی ئه‌و "IP"یانه‌ و بارودۆخیان ده‌رده‌كه‌وێت كه‌ په‌یوه‌ندی پێوه‌كراوه‌.
netstat -e به‌شێوه‌یه‌كی گشتی حاڵه‌تی تۆڕه‌كه‌ به‌دیارده‌خات.
netstat -n ژماره‌ی ئه‌و پۆرت و ئایپیانه‌ ده‌رده‌خات كه‌ كراونه‌ته‌وه‌.
netstat -p ئه‌و پرۆتۆكۆلانه‌ به‌دیارده‌خات كه‌ به‌كۆمپیوته‌ره‌كه‌ته‌وه‌ په‌یوه‌ستن.
netstat -r ئامێری ڕاوته‌ر له‌ تۆڕه‌كه‌ت به‌دیار ده‌خات.
netstat -s حاڵه‌تی تۆڕه‌كه‌ و ئه‌و كۆمپیوته‌رانه‌ی په‌یوه‌ندییان كردووه‌ له‌گه‌ڵ رێژه‌ی ناردن و وه‌رگرتنی داتا و قه‌باره‌ی هه‌ڵه‌كان دیاریده‌كات.
به‌شێوه‌یه‌كی گشتی وه‌ك بینیتان هه‌نگاوه‌كان زۆرن و كات و ماندووبوونی ده‌وێت، بۆیه‌ زۆر كۆمپانیا چاره‌سه‌ریان داناوه‌ و پرۆگرامی وه‌هایان داڕشتووه‌ له‌جیاتی ئه‌نجامدانی ئه‌و هه‌نگاوانه‌ی سه‌ره‌وه‌ پرۆگرامه‌كه‌  هه‌ڵده‌ستێت به‌ ئه‌نجامدانی كاره‌كه‌ یه‌ك له‌و پرۆگرامانه‌ش كه‌ ئه‌و كاره‌مان به‌باشی بۆ ئه‌نجام ده‌دات ده‌توانی له‌م لینكه‌ی خواره‌وه‌ داونلۆدی بكه‌یت:
freshsoftware.com
ده‌كرێت بۆ ئه‌وه‌ی دڵنیابیت له‌بوونی په‌یوه‌ندیكردنی هه‌ر كۆمپیوته‌رێك به‌ئامێره‌كه‌ی تۆ، ده‌توانیت روو له‌ په‌نجه‌ره‌ی Dos بكه‌یت و له‌وێ بنووسیت.
netstat-n ئه‌مه‌ش واتای گه‌ڕان به‌دوای ژماره‌ی ئای پی په‌یوه‌ندیكه‌ران ده‌گه‌یه‌نێت و ئه‌نجامه‌كه‌شت بۆ ده‌رده‌خات به‌م شێوه‌یه‌:
Proto Local Address Foreign Address State
ئه‌وه‌ی به‌لای ئێمه‌وه‌ گرنگه‌ Foreign Addressـه‌ چونكه‌ به‌م شێوه‌یه‌ ده‌توانین لێكی بده‌ینه‌وه‌
Foreign Address State
212.123.234.200:8080 Established

واته‌ ئه‌مه‌ ژماره‌ی ئای پی كۆمپانیای ئینته‌رنێت پرۆڤایده‌ره‌كه‌یه‌ 212.123.234.200

ئه‌گه‌ر ته‌ماشا بكه‌ین له‌پاش ژماره‌ ئایپییه‌كه‌ دووخاڵ له‌سه‌ریه‌ك كراوه‌ و ژماره‌یه‌ك له‌پاش دووخاڵه‌كه‌ نووسراوه‌ 8080 كه‌ ئه‌م ژماره‌یه‌ واتای ئه‌و پرۆته‌ كراوه‌یه‌ ده‌گه‌یه‌نێت كه‌ به‌هۆیه‌وه‌ تۆ سوودمه‌ندی له‌ وه‌رگرتنی تۆڕه‌كه‌. بۆیه‌ لێره‌وه‌ ده‌ڵێم هه‌ركاتێك له‌م حاڵه‌ته‌دا ژماره‌ ئایپییه‌كه‌ت بینی و لێی دڵنیانه‌بوویت ئه‌وا ڕاسته‌وخۆ سه‌یری ژماره‌ی ئه‌و پۆرته‌ كراوه‌یه‌ بكه‌ كه‌ له‌پاش ژماره‌ ئایپییه‌كه‌ نووسراوه‌ چونكه‌ پۆتی 8080 پۆرتی یه‌كێك له‌ پرۆگرامه‌كانی هاك كردنه‌ و واتای ئه‌وه‌ ده‌به‌خشێت كه‌ كۆمپیوته‌ره‌كه‌ت ڕاسته‌وخۆ په‌یوه‌سته‌ به‌ كۆمپیوته‌رێكی تره‌وه‌ و كۆمپیوته‌ره‌كه‌ی تر به‌ویستی خۆی ده‌توانێت كۆنترۆڵی كۆمپیوته‌ره‌كه‌ت بكات. له‌م حاڵه‌ته‌شدا پێویسته‌ پرۆگرامی ئه‌نتی ڤایرۆسی نوێكراوه‌ و ئاپده‌یت به‌كاربهێنێت، یاخود پرۆگرامی ئه‌نتی سپای وێری نوێ بۆ سڕینه‌وه‌ی ته‌واوی كۆمپیوته‌ره‌كه‌ت و پاككردنه‌وه‌ی له‌ فایله‌ سیخوریه‌كان به‌كاربهێنێت.
له‌كۆتاییدا ده‌ڵێم باشتر وایه‌ به‌رده‌وام پڕۆگرامی فایه‌رۆل بكه‌یته‌وه‌ و ئه‌كتیڤی بكه‌یت له‌سه‌ر كۆمپیوته‌ره‌كه‌ن، به‌م جۆره‌
Start – Control Panel - firewall windows ئینجا كلیك له‌سه‌ر onبكه‌.
سه‌رچاوه‌:compuhot.com

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


منوی کاربری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
نظر سنجی

بنظرشماكدام يك ازشهرهاي كردنشين زيربيشترهدف تهاجم فرهنكي قراركرفته است؟

آرشیو مطالب
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



دیگر موارد
چت باکس

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)
تبادل لینک هوشمند

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان kurdnews و آدرس kordstan.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را د




آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 5108
:: کل نظرات : 149

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 47

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 2324
:: باردید دیروز : 4143
:: بازدید هفته : 2324
:: بازدید ماه : 149801
:: بازدید سال : 978825
:: بازدید کلی : 7127932