جواد توکلی
خنده ای کرد که یعنی به تو دارم نظری
ای خدا نیست مرا طاقت عشق دگری
برو ای دانهٔ خوش طعم که مرغ دل من
از پی صید نماندیش دگر بال وپری
زآتش روی نگاری جگرم پاک بسوخت
تا بسوزی تو دگر بار ندارم جگری
پیر دهقان چه نکو گفت که با هر چه بهار
باغ آفت زده را نیست امید ثمری
خمرهٔ باده بیاور که من از فرط ملال
ساقی از این دو سه پیمانه ندیدم اثری
ای به دریای محبت زده زنهار که من
غوطه ها خوردم و زین بحر نبردم گهری