این حرفهایی رو که مینویسم مربوط به 13 سال پیشن تومدرسه راهنمایی گنگچین اون سالها تازه مدرسه افتتاح شده بود هیچوقت نمی تونم روزهای نوجوانیم رو تو روستا مون یعنی گنگچین فراموش کنم روزهایی که خیلی خیلی ساده بودن اما قشنگ اون موقه ها اینقد دروغ و کلاه براداری بین مردم رواج نداشت در عوض صفا و صمیمیت خیلی داشت. دورانی که من سه سال راهنمایی رو تو خود روستا درس میخوندم بهترین دوران زندگی من بودن. ومیدونم واسه بقیه همکلاسیاممم همینطور. همکلاسیهای اونموقعمو (سال سوم راهنمایی) تا عمر دارم همیشه بیاد دارم. چقدر امروزو فردا میکردیم تا روز ورزش برسه آره عشقمون فوتبال تو حیاط مدرسه بود با یه توپ بسکتبال پاره پوره. خوب دیگه اونموقع اینجوری بود امکانات ورزشی خیلی کم بودن. دوتا سنگ یه گوشه حیاط میذاشتیم دوتاشم یه گوشه دیگه 12-یا 13 نفر بودیم راستش کلاسمون همش 24 نفر بودن که 9 تاش دختر بودن بقیشونم پسر از بین این پسراهم 2-3 تاش اهل ورش نبودن بقیه واقعا بعضیامون فقط بخاطر اون فوتبال مدرسه میومدیم.چه روزهایی بودن اون روزهاش
اینا همکلاسیام بودن : پسرها ( صنار محمودی- عارف حسنی- بهروز حسین زاده-برهان درباسی- ساجی شریفی-سلیمان ابراهیمی-هاشم درویش نژاد-هاشم گنگچین نژاد- محمود قاسمی- انور هناره- احمد فیروزی- اردشیر امیری و .. یکی 2 تاش یادم نمونده)