در باغ ” بی بر گی ” زادم .. و در ثروت فقر غنی گشتم … و از چشمه ی ایمان سیراب شدم … و در هوای دوست داشتن ، دم زدم … و در آرزوی آزادی سر بر داشتم … و در بالای غرور ، قامت کشیدم … و از دانش ، طعامم دادند … و از شعر، شرابم نوشاندند … و از مهر ، نوازشم کردند … و ” حقیقت ” دینم شد و راهِ رفتنم … و ” خیر ” حیاتم شد و کارِ ماندنم … و ” زیبایی” عشقم شد و بهانه ی زیستنم …
|